مالیات وضع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ردن، مالیات بستن، بستن، نرخ عوارض را تعیین کردن، عوارض گرفتن، ارزیابی کردن، تقویم کردن، جریمه کردن، مالیات بریدن، برگ تشخیص صادر کردن، تشخیص دادن باج گرفتن ◄ غارت کردن
مالاتلغتنامه دهخدامالات . (ع ص ، اِ) ج ِ مالة. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مالة شود.
مالیاتلغتنامه دهخدامالیات . (از ع ، اِ) باج و خراج . (ناظم الاطباء). ج ِ مالیه . وجوهی که مأموران دولت برحسب قانون از صاحبان املاک ، اراضی ، مستغلات و غیره گیرند. باج . خراج . ارتفاع . (از فرهنگ فارسی معین ). سهمی است که بموجب اصل تعاون ملی و بر وفق مقررات هریک از سکنه ٔ کشور موظف است که از ثر
assessmentدیکشنری انگلیسی به فارسیارزیابی، تشخیص، تخمین، براورد، اظهارنظر، تعیین مالیات، وضع مالیات، تقویم
assessmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیارزیابی ها، ارزیابی، تشخیص، تخمین، براورد، اظهارنظر، تعیین مالیات، وضع مالیات، تقویم
مالیاتوصول کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی اتوصول کردن، باجوخراج گرفتن، مالیات جمعآوری کردن مالیات وضع کردن
مالیاتلغتنامه دهخدامالیات . (از ع ، اِ) باج و خراج . (ناظم الاطباء). ج ِ مالیه . وجوهی که مأموران دولت برحسب قانون از صاحبان املاک ، اراضی ، مستغلات و غیره گیرند. باج . خراج . ارتفاع . (از فرهنگ فارسی معین ). سهمی است که بموجب اصل تعاون ملی و بر وفق مقررات هریک از سکنه ٔ کشور موظف است که از ثر
مالیاتلغتنامه دهخدامالیات . (از ع ، اِ) باج و خراج . (ناظم الاطباء). ج ِ مالیه . وجوهی که مأموران دولت برحسب قانون از صاحبان املاک ، اراضی ، مستغلات و غیره گیرند. باج . خراج . ارتفاع . (از فرهنگ فارسی معین ). سهمی است که بموجب اصل تعاون ملی و بر وفق مقررات هریک از سکنه ٔ کشور موظف است که از ثر
قابض مالیاتلغتنامه دهخداقابض مالیات . [ ب ِ ض ِ ] (ص مرکب ) آنکه مالیات در نزد وی جمع میگردد. (ناظم الاطباء).