مایحتاجلغتنامه دهخدامایحتاج . [ ی ُ / ی َ ] (ع اِ مرکب ) به ضم یای تحتانی در اصل مایحتاج الیه بود به معنی آنچه حاجت کرده شود به سوی آن ، در استعمال لفظ الیه را که صله ٔ آن است حذف نمایند. (غیاث ) (آنندراج ). دربا و هرچیز لازم و ناگزیر. (ناظم الاطباء). دربایست .
محتاجلغتنامه دهخدامحتاج . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ح وج ») حاجتمند و نیازمند. (ناظم الاطباء). نیازمند. (مهذب الاسماء) (دهار). حاجتومند. نیازومند. نیازی . (یادداشت مرحوم دهخدا). ثرب . عدوم . (منتهی الارب ). مفتقر : لبت سیب بهشت و من محتاج یافتن را همی نیابم ویل .
معطاشلغتنامه دهخدامعطاش . [ م ِ ] (ع ص ) صاحب شتران تشنه و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ). خداوند شتران تشنه و گویند رجل معطاش و امراءة معطاش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیارعطش . (از اقرب الموارد).
پذیرایی 1catering 1واژههای مصوب فرهنگستانواحد تهیهکنندۀ مایحتاج لازم برای پذیرایی از مسافران در طول پرواز