متأذنلغتنامه دهخدامتأذن . [ م ُ ت َ ءَذْ ذِ ] (ع ص ) آگاهانیده و اعلام کرده و آشکار کرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتنگاس ). || منادی کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تأذن شود.
متدونلغتنامه دهخدامتدون . [ م ُ ت َ دَوْ وِ ] (ع ص ) فرومایه و کمینه و سفله . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مثدونلغتنامه دهخدامثدون . [ م َ ] (ع ص ) مثدون الید؛ آن که دستش کوتاه و گرد و ناقص باشد. (از منتهی الارب ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد).
متداینلغتنامه دهخدامتداین . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) به نسیه ووام خرید و فروخت کننده با هم . (آنندراج ). به همدیگر وام دهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تداین شود.