متحذلقلغتنامه دهخدامتحذلق .[ م ُ ت َ ح َ ل ِ ] (ع ص ) نعت است از تحذلق . (از منتهی الارب ). متکیس . کسی که زیرکی نماید تا بر قدرش بیفزاید. (از ذیل اقرب الموارد). لاف زن در حذاقت . (ناظم الاطباء). || زیرک و دانا و کارآزموده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تخذلق شود.
زوزیلغتنامه دهخدازوزی . [ زَ وَزْ زا ] (ع ص ) رجل زوزی ؛ مرد کوتاه قد. (ناظم الاطباء). || مرد زیرکی نماینده ٔ لاف زن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متکایس . متحذلق . (محیط المحیط) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد بزرگ . (آنندراج ). رجوع به زونزی شود.