متحوسلغتنامه دهخدامتحوس . [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) دلیری نماینده . (آنندراج ). بی باک و بی پروا. (ناظم الاطباء). || حزین و اندوهگین و نالنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحوس شود.
متحوزلغتنامه دهخدامتحوز. [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) بر خود پیچیده و مجتمع شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || یک سو رفته و گوشه نشین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحوز شود.
متحوشلغتنامه دهخدامتحوش . [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) گوشه گیر و دور. (آنندراج ). کسی که گوشه گیرد و دور شود و غایب و مهجور و جدا. (ناظم الاطباء): || خجل و شرمسار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحوش شود.
متعوسلغتنامه دهخدامتعوس . [ م َ ] (ع ص ) فانی و زایل و ساقط. ج ، متاعیس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به تعس شود.
متهوشلغتنامه دهخدامتهوش . [ م ُ ت َ هََ وْ وِ ] (ع ص ) آمیخته شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درهم آمیخته . (ناظم الاطباء). || انبوهی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). انبوهی کرده . (ناظم الاطباء).
متحاصلغتنامه دهخدامتحاص . [ م ُ ت َ حاص ص ] (ع ص ) قسمت کننده مال را میان خودها. (آنندراج ). بهره بهره کننده در میان خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاص شود.