متداعیانلغتنامه دهخدامتداعیان . [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متداعی . و رجوع به ماده ٔ بعد و متداعی شود.
متداعیینلغتنامه دهخدامتداعیین . [ م ُ ت َ ی َ ی ْ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متداعی . خصمین . طرفین دعوی . مدعی و مدعی علیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متداعی شود.
متدهنلغتنامه دهخدامتدهن . [ م ُ ت َ دَهَْ هَِ ] (ع ص ) آن که طلا کند به روغن بر خود. (آنندراج ). کسی که طلا کند خود را به روغن . (ناظم الاطباء). || چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تدهن شود.
شرخرلغتنامه دهخداشرخر. [ ش َ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار شر. کسی که در امور متنازع فیه با دادن وجهی به یکی از متداعیان حق او را بخرد و در همه ٔ مراحل تا حصول نتیجه ٔ نهائی خود را جانشین او سازد.