متطببلغتنامه دهخدامتطبب . [ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (ع ص ) علم طب خواننده و برکاردارنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). علم طب خواننده و بکار برنده ٔ علم طب . (ناظم الاطباء). پزشک . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : راجعوا حارث بن کلدة فانه رجل
متطببفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که علم طب خوانده و به امر طبابت مشغول باشد؛ طبیب.۲. آنکه ادعای طبیب بودن میکند ولی در آن کار ماهر نیست.
اسرائیللغتنامه دهخدااسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) پدر زکریاء الطیفوری متطبب است . (تاریخ الحکماء قفطی چ لیبسک ص 187).
ابوالفرجلغتنامه دهخداابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) بارگریفوریوس ابن هارون متطبب ملطی نصرانی معروف به ابن عبری . رجوع به ابن عبری و رجوع به بارگریفوریوس شود.
شعبانلغتنامه دهخداشعبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن اسحاق اسراییلی ، معروف به ابن حافی متطبب . او راست : رساله ای در دخان (تنباکو) و آن را از اسپانیایی (تألیف موروس ) به عربی ترجمه کرده است . (یادداشت مؤلف ).
دانیال المتطببلغتنامه دهخدادانیال المتطبب . [ لُل ْ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (اِخ ) عبیداﷲبن جبرئیل گوید: دانیال المتطبب مردی لطیف خلقت و در دانش متوسط بود و انسی به معالجت داشت اما در وی غفلتی بود و پریشان گویی . اورا معزالدولة بخدمت خویش اختصاص داده بود. روزی بر وی درآمد و گفت : ای دانیال ! در پاسخ گفت ام
جریش المتطببلغتنامه دهخداجریش المتطبب .[ ج َ شُل ْ م ُ ت َ طَب ْ ب ِ ] (اِخ ) یکی از پزشکان همعصر و همانند بختیشوع . (از عیون الانباء ج 1 ص 178).