متعاقرلغتنامه دهخدامتعاقر. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) یکدیگر را مبارات کننده در کشتن شتر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با هم پی زننده ٔ ستور جهت آزمایش پی زنی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تعاقر شود.
متحاقرلغتنامه دهخدامتحاقر. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص )خوارنماینده یکدیگر را. (آنندراج ). خوار و ذلیل در پیش نفس خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاقر شود.
متحکرلغتنامه دهخدامتحکر.[ م ُ ت َ ح َک ْ ک ِ ] (ع ص ) کسی که غله را گردآورده نگاه دارد تا به گرانی فروشد. (ناظم الاطباء). محتکر.
متهکرلغتنامه دهخدامتهکر. [ م ُ ت َ هََ ک ْ ک ِ ] (ع ص ) شگفت نماینده و سرگشته و حیران . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متعجب و شگفت نماینده و سرگشته و حیران . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهکر شود.