متقبیلغتنامه دهخدامتقبی . [ م ُ ت َ ق َب ْ بی ] (ع ص ) قبا پوشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قباپوشیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقبی شود.
متکبیلغتنامه دهخدامتکبی . [ م ُ ت َ ک َب ْ بی ] (ع ص ) جامه ٔ درواداشته بر بوی سوزو بخور کرده . (آنندراج ). || کسی که جامه ٔخود را بر بوی سوز وامیدارد و بخور میدهد آنرا. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تکبی شود.
مثقبهلغتنامه دهخدامثقبه . [ م ِ ق َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) مِثقَب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تاشرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف آخر بود به مثقبه اول به مطرقه . سوزنی (یادداشت ایضاً).با آلات و اسب
جره ٔ مثقبهلغتنامه دهخداجره ٔ مثقبه . [ ج ُرْ رَ / رِ ی ِ م ُ ث َق ْ ق ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرزه ٔ آتش افروز از تثقیب به معنی تسعیر. دمه . آتش افروز. آتش فروز. (یادداشت مؤلف ).