مجامعهلغتنامه دهخدامجامعه . [ م ُ م َ ع َ / م ُ م ِ ع ِ] (ع اِمص ) مجامعة. رجوع به مجامعة و مجامعت شود.
مجامعةلغتنامه دهخدامجامعة. [ م ُ م َ ع َ ] (ع مص ) وطی کردن . جماع کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مجامعت شود. || با کسی در چیزی اتفاق کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بر کاری گرد آمدن با کسی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مجامعلغتنامه دهخدامجامع. [ م َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مجمع [ م َ م َ / م َ م ِ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). جاهای جمع شدن . (غیاث ). مواضع گرد آمدن مردم . جاهای فراهم آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم از گ
مظائمةلغتنامه دهخدامظائمة. [ م ُ ءَ م َ ] (ع مص ) دو خواهر را دو کس خواستن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). با خواهر زن دیگری ازدواج کردن . (ازاقرب الموارد) (از محیط المحیط). هم ریشی . هم پاچگی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مظائبه شود.
مجامعةلغتنامه دهخدامجامعة. [ م ُ م َ ع َ ] (ع مص ) وطی کردن . جماع کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مجامعت شود. || با کسی در چیزی اتفاق کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بر کاری گرد آمدن با کسی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
طسلغتنامه دهخداطس . [ طَس س ] (ع مص ) غالب آمدن کسی را در خصومت و ساکت و خاموش کردن او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فروبردن کسی را در آب . غوطه دادن کسی را در آب . || رفتن . یقال : ماادری این طس هُوَ؛ نمیدانم کجا رفت او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طس َّ القوم الی ا
مواقعةلغتنامه دهخدامواقعة. [ م ُ ق َ ع َ ] (ع مص ) با هم به جنگ و محاربه درافتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنگ کردن کسی با کسی و در محاربه ٔ او افتادن . (ناظم الاطباء). وقاع . مقاتله . (تاج المصادر بیهقی ). با کسی در جنگ بایستادن . (المصادر زوزنی ). || آرمیدن با زن و مخالطت نمودن با زن . (ا