مجثاثلغتنامه دهخدامجثاث . [ م ِ ] (ع اِ) تیشه ٔ درخت کاو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مِجَثَّه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ابزاری آهنین که بدان شاخه ٔ خرمابن را می برند. (ناظم الاطباء). ابزاری آهنین که با آن درختان کوچک خرما را می کنند. (از اقرب الموارد). || برماه و مثقب
مجتثلغتنامه دهخدامجتث . [ م ُ ت َث ث ] (ع ص ) از بیخ برکنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسم مفعول از اجتثاث است به معنی استیصال الشی ٔ من اصله ، یعنی برکندن چیز ازبن آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (در اصطلاح عروض ) نام بحری است از نوزده بحور شعر چرا که اجتثاث از بیخ برکندن اس
مجتثفرهنگ فارسی معین(مُ تَ ثّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - از بیخ برکنده شده . 2 - نام یکی از بحور شعر بر وزن دو بار مفاعلن فعلاتن .
مجتهدلغتنامه دهخدامجتهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) جهد کننده و اجتهاد کننده . (غیاث ). کوشش نماینده و اجتهاد کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کوشش نماینده وسخت کوشش کننده . (ناظم الاطباء) : او را گفت از شرق تا غرب زیر فرمان تو خواهد بود کار را مجدّو مجتهد باش و پاس مر
مجثةلغتنامه دهخدامجثة. [ م ِ ج َث ْ ث َ ] (ع اِ) مجثاث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مجثاث شود.