محرمانلغتنامه دهخدامحرمان . [ م ُ ح َرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقعدر 14هزارگزی جنوب خاوری فومن و سه هزارگزی راه فرعی نصیرمحله به شفت با 385 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از ف
محرمینلغتنامه دهخدامحرمین . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمُحَرِّم (در حالت نصبی و جری ). رجوع به محرم شود.
محرمینلغتنامه دهخدامحرمین . [ م ُ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمُحْرِم (در حالت نصبی و جری ). رجوع به محرم شود.
مهرمنواژهنامه آزادمهرمن:Mehrman ترکیب دو واژه مهر + بهمن مهر:Mehr دوستی و محبت – رحم، شفقت– آفتاب – نام روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی مهر MEHR:رحم، شفقت و محبّت (برهان قاطع) … پ ن – ص ۱۹۳۳۵ ، لغتنامه دهخدا – در سانسکریت Mitra، در اوستا و فارسی باستان Mithra، در پهلوی Mitr و Mithr میثره یا میتره از ریشهی Mith سانسکری
مهرمانیلغتنامه دهخدامهرمانی . [ م ِ ] (اِخ ) مهرگانی ، که نام لحن بیست و پنجم باشد از سی لحن باربد. (آنندراج ) (برهان ).
محرمانهلغتنامه دهخدامحرمانه . [ م َ رَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (از: محرم عربی + انه ٔ فارسی ) براز. بی حضور ثالثی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). مخفیانه . پنهانی . پوشیده . به نهانی .
محرمانهدیکشنری فارسی به انگلیسیauricular, confidence, confidential, entre nous, huggermugger, inside, intimate, intimately, sub rosa, private, restricted, sneaking
سپیدچادریلغتنامه دهخداسپیدچادری . [ س َ / س ِ دُ ] (حامص مرکب ) چادر سپید داشتن . جامه ٔ سپید بر تن کردن . || بمجاز، بمعنی پاکی . درستی : روز رسید و محرمان عید کنید زین سبب روز چو محرمان زند لاف سپیدچادری .خاقا
فلک آسالغتنامه دهخدافلک آسا. [ ف َ ل َ ] (ص مرکب ) مانند فلک . از: فلک + آسا، پساوند تشبیه : محرمان چون ردی صبح درآرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند. خاقانی .رجوع به فلک وش شود.
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) در حرم درآینده . (از منتهی الارب ). کسی که احرام حج بسته است . (ناظم الاطباء). احرام بسته . آنکه احرام بسته است زیارت خانه ٔ خدا را. احرام گرفته . مقابل محل . (یادداشت مرحوم دهخدا). احرام گیرنده . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ). قاصدالاحرام . (کشاف
قلعه ٔگلابلغتنامه دهخداقلعه ٔگلاب . [ ق َ ع َ ی ِ گ ُ ] (اِخ ) قلعه ای است بر کوه کیلویه که محبوسان و مغضوبان را گویند نگاهدارند از باب قلعه گوالیا که در هند است . (آنندراج ) : از شوق نوگلی دل من آب گشته است در قلعه ٔ گلاب بود عندلیب من . اسماعی
محرمانهلغتنامه دهخدامحرمانه . [ م َ رَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (از: محرم عربی + انه ٔ فارسی ) براز. بی حضور ثالثی . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). مخفیانه . پنهانی . پوشیده . به نهانی .