محروم کردن

مترادف

بینصیب کردن، بیبهره ساختن، نامراد کردن، محروم داشتن ≠ بهرهمند کردن

جست‌وجوی دقیق

محروم کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اخل , استثن , اطرد , افقد , امنع , خب امل

محروم کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bereave, debar, deprive, dis-, dispossess, divest, except, rob, shear, strip

محروم کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

بینصیب کردن، بیبهره ساختن، نامراد کردن، محروم داشتن ≠ بهرهمند کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

محروم

لغت‌نامه دهخدا

محروم . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی نصیب . (ناظم الاطباء). بازداشته شده از خیر و نیکی و فایده . بی بهره . (دستورالاخوان ). || منع کرده شده . ممنوع . بی بهره گردانیده شده .نامراد و بیکام . ناکام . (ناظم الاطباء) :</spa

محروم

فرهنگ فارسی عمید

۱. ناامید.۲. بی‌بهره؛ بی‌نصیب.

محروم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

barred, deprived, disadvantaged, underprivileged

محروم

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) بی نصیب ، بی بهره .

محروم

فرهنگ مترادف و متضاد

بیبهره، بینصیب، عاری، مایوس، معرا، ناامید، ناکام، ناکامکار، ناکامروا، ناکامیاب، نامراد، ناموفق ≠ کامیاب

جست‌وجوی مشابه

محروم کردن (ازارث)

دیکشنری فارسی به عربی

تنازل

محروم کردن از

دیکشنری فارسی به عربی

سرية

ازتصرف محروم کردن

دیکشنری فارسی به عربی

اطرد

از ارث محروم کردن

دیکشنری فارسی به عربی

احرم

از ارث محروم کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

disinherit

جست‌وجوی متن

deprived

دیکشنری انگلیسی به فارسی

محروم شد، محروم، خالی

deprives

دیکشنری انگلیسی به فارسی

محروم می شود، محروم کردن، بی بهره کردن، سلب کردن

excludes

دیکشنری انگلیسی به فارسی

محروم می شود، محروم کردن، مستثنی کردن، مانع شدن، بیرون نگاه داشتن از، راه ندادن به

أُبْسِلُواْ

فرهنگ واژگان قرآن

منع شدند-محروم ماندند(محروم و ممنوع قهري نه حکمي )

disencumberment

دیکشنری انگلیسی به فارسی

محروم کردن

جست‌وجوی هم‌آغاز

محروم

لغت‌نامه دهخدا

محروم . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی نصیب . (ناظم الاطباء). بازداشته شده از خیر و نیکی و فایده . بی بهره . (دستورالاخوان ). || منع کرده شده . ممنوع . بی بهره گردانیده شده .نامراد و بیکام . ناکام . (ناظم الاطباء) :</spa

محروم

فرهنگ فارسی عمید

۱. ناامید.۲. بی‌بهره؛ بی‌نصیب.

محروم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

barred, deprived, disadvantaged, underprivileged

محروم

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) بی نصیب ، بی بهره .

محروم

فرهنگ مترادف و متضاد

بیبهره، بینصیب، عاری، مایوس، معرا، ناامید، ناکام، ناکامکار، ناکامروا، ناکامیاب، نامراد، ناموفق ≠ کامیاب

جست‌وجوی هم‌قافیه

محروم

لغت‌نامه دهخدا

محروم . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی نصیب . (ناظم الاطباء). بازداشته شده از خیر و نیکی و فایده . بی بهره . (دستورالاخوان ). || منع کرده شده . ممنوع . بی بهره گردانیده شده .نامراد و بیکام . ناکام . (ناظم الاطباء) :</spa

نامحروم

لغت‌نامه دهخدا

نامحروم . [ م َ ] (ص مرکب ) محروم ناشده . || در تداول ، عوام این کلمه را بجای محروم به کار برند: از دیدار شما نامحروم شدم ؛ محروم شدم .

محروم

فرهنگ فارسی عمید

۱. ناامید.۲. بی‌بهره؛ بی‌نصیب.

طبقه محروم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

underclass

محروم

دیکشنری فارسی به انگلیسی

barred, deprived, disadvantaged, underprivileged

ترجمه مقاله