مدادیلغتنامه دهخدامدادی . [ م ِ / م َ ] (ص نسبی ) تصویر یا مطلبی که با قلم مداد ترسیم کرده یا نوشته باشند، مقابل جوهری که با مرکب یا جوهر باشد.
رَخ مدادیpencil cleavageواژههای مصوب فرهنگستانرَخی که باعث شکسته شدن سنگ بهصورت قطعات دراز و کشیده، شبیه به مداد، میشود متـ . ساختار مدادی pencil structure
مضوضیلغتنامه دهخدامضوضی . [ م ُ ] (ع ص ) مرد باآواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
رَخ مدادیpencil cleavageواژههای مصوب فرهنگستانرَخی که باعث شکسته شدن سنگ بهصورت قطعات دراز و کشیده، شبیه به مداد، میشود متـ . ساختار مدادی pencil structure
قلم الرصاصدیکشنری عربی به فارسیمداد , مداد رنگي , نقاشي مدادي , مداد ابرو , هر چيزي شبيه مداد , مدادي , بامدادکشيدن
مداد گچرنگpastel pencilواژههای مصوب فرهنگستانمدادی که از گچرنگ ساخته شده است و برای طراحیهای گچرنگی به کار میرود
پست امدادیلغتنامه دهخداپست امدادی . [ پ ُ ت ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یاریگاه . (از لغات فرهنگستان ). پست امدادی آموزشگاهها، شفاخانه . (از لغات فرهنگستان ).
امدادیلغتنامه دهخداامدادی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به امداد. (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح ورزش در ورزشهای دو میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چند تن با فاصله های معین در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
بامدادیلغتنامه دهخدابامدادی . (ص نسبی ) منسوب به بامداد. (ناظم الاطباء).- باد بامدادی ؛ باد صبح . نسیم صبح : ای باد بامدادی خوش میروی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی . سعدی (طیبات ).- <span class="h
بالگرد امدادیmedevac helicopter/ medivac helicopter, medical evacuation helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگرد ترابری برای انتقال افراد مجروح به مکانهای موردنظر، بهمنظور ارائة خدمات پزشکی به آنها