مدت حملهattack timeواژههای مصوب فرهنگستانبازۀ زمانی بینلحظهای که نشانک در ورودی افزاره یا مدار از آستانۀ فعالسازی آن فراتر میرود، و لحظهای که افزاره یا مدار به شیوه یا با شدتی خاص به این ورودی واکنش نشان میدهد
خصوفلغتنامه دهخداخصوف . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ای که بعد مدت حمل بیک ماه زاید یعنی سیزده ماه . || جزور؛ شتر ماده ای که بعد از مدت حمل بدو ماه زاید بمعنی چهارده ماه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || ماده شتری که ماه نهم بچه اندازد. (از تاج العروس ) (
خدیجلغتنامه دهخداخدیج . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) بچه انداخته ٔ ناقه پیش از اتمام مدت حمل . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ناقه ای که پیش از مدت حمل زاده شده باشد. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس )
مغزیةلغتنامه دهخدامغزیة. [ م ُ ی َ ] (ع ص ) آن زن که شویش به غزو شده باشد. (مهذب الاسماء): امراءة مغزیة؛ زن که شوی او با دشمن جنگ کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناقة مغزیة؛ شتر ماده که مدت حمل او که یک سال است درگذشته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج
جرورلغتنامه دهخداجرور. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) چاه دورتک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). چاه دورتک بدین جهت که دلو برکرانه های آن کشیده شود بسبب عمق آن . (از اقرب الموارد). چاه دورفرود. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || زن برجامانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
زبادلغتنامه دهخدازباد. [ زَ ] (ع اِ) نام حیوانی است وحشی بزرگتر از گربه که از آن چیزی خوش بو مثل مشک گرفته بطور دوااستعمال کنند و بعضی زباد را نام آن چیز خوشبو نوشته اند و نام آن حیوان را گربه ٔ زباد. و در ملیت این لفظ اختلاف است . بعضی عربی دانستند و بعضی فارسی . در کتب طب ، عربی ضبط شده و چ
مدتلغتنامه دهخدامدت . [ م ُدْ دَ ] (ع اِ) لختی از زمان .پاره ای از زمان . (یادداشت مؤلف ). مدة : در این مدت آسایشی یافتم که گه بودم آسایش و گه نبود. مسعودسعد.و این مدت به امید نعمت جاوید بر وی کم از ساعت گذرد. (کلیله و دمنه ).<br
مدتفرهنگ فارسی عمید۱. وقت و زمان معیّن.۲. قسمتی از وقت و زمان چه کم باشد چه بسیار.۳. [قدیمی، مجاز] عمر.۴. [قدیمی] روزگار؛ دوران؛ عهد.
مدتدیکشنری فارسی به انگلیسیcontinuance, distance, interval, space, span, spell, stretch, term, time, while, years
محمدتلغتنامه دهخدامحمدت . [ م َ م َ دَ / م َ م ِ دَ ] (ع اِ) ستایش و مدح و ثنا و ذکر خیر و نیک نامی . (ناظم الاطباء).محمدة. آنچه بدان ستوده و مدح شوند. ج ، محامد. (از اقرب الموارد). خصلتی درخور ستایش . سپاس . حمد. ستودن . خصلت محموده . خصلت ستوده . مقابل مذمت
مدتلغتنامه دهخدامدت . [ م ُدْ دَ ] (ع اِ) لختی از زمان .پاره ای از زمان . (یادداشت مؤلف ). مدة : در این مدت آسایشی یافتم که گه بودم آسایش و گه نبود. مسعودسعد.و این مدت به امید نعمت جاوید بر وی کم از ساعت گذرد. (کلیله و دمنه ).<br
محمدتفرهنگ فارسی عمید۱. ستودن؛ ستایش.۲. (اسم) آنچه شخص را به آن بستایند؛ آنچه موجب ستودن شخص بشود؛ خصلت نیکو.
مدتفرهنگ فارسی عمید۱. وقت و زمان معیّن.۲. قسمتی از وقت و زمان چه کم باشد چه بسیار.۳. [قدیمی، مجاز] عمر.۴. [قدیمی] روزگار؛ دوران؛ عهد.
دستورنامۀ آزمون کوتاهمدتshort-term test procedureواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملی برای نوعی آزمون خوردگی که در آن زمان ارزیابی یک ماده یا سامانه بهطور محسوسی کمتر از زمانی است که آن ماده بهطور طبیعی در معرض خوردگی قرار میگیرد و تخریب میشود