مدفاءةلغتنامه دهخدامدفاءة. [ م ُ ف َ ءَ ] (ع ص ) ابل مدفئة؛ شتر بسیارپشم . (صراح ). اشتری که پشم بسیار دارد و پیه .(از مهذب الاسماء) (از متن اللغة). مُدَفَّاءَة. مُدفِئَة. مُدَفِّئَة. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
مدفاعلغتنامه دهخدامدفاع . [ م ِ ] (ع ص ) ناقة مدفاع ؛ ناقه که فله بازگیرد در پستان پیش از زادن . (منتهی الارب ). دافع. دافعة. (متن اللغة) (اقرب الموارد).
مدافاةلغتنامه دهخدامدافاة. [ م ُ ] (ع مص ) تمام بکردن خسته . (تاج المصادر بیهقی ). خسته را کشتن . (منتهی الارب ).
مدفوعلغتنامه دهخدامدفوع . [ م َ ] (ع ص )رانده شده . (آنندراج ). دفعشده . نعت مفعولی است از دفع. رجوع به دفع شود. || بازایستاده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || (اِ) گه . گوه . براز. عذره . پلیدی . ککه . غائط. افکندنی . فضول معده که از مخرج خود برآید. (یادداشت مؤلف ).- مدفوع
مدفوعفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) آنچه از بدن انسان خارج و دفع شود.۲. (صفت) [قدیمی] دفعشده؛ راندهشده.
مدفئةلغتنامه دهخدامدفئة. [ م ُ ف ِ ءَ ] (ع ص ) ابل مدفئة؛ شتران بسیار . (منتهی الارب ) (صراح ). کثیرة. مدفاة. مدفئة. (از متن اللغة). || ابل مدفئة؛ شتران بسیار پشم و پیه . (از منتهی الارب ). کثیرة الاوبار والشحوم . مدفاءة. مدفّاءة. مدفئة. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).