مدل سفرگزینیmode choice model, modal choice modelواژههای مصوب فرهنگستانمدلی برای پیشبینی سهم هریک از شیوههای حملونقل موجود از تعداد کل نفرسفرها
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م َ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ). خسیس . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شیر (لبن ) خفته . (منتهی الارب ). اللبن الخاثر؛ شیر غلیظشده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مِدل . (متن اللغة).
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ِ ] (ع ص ) مرد باریک اندام کم گوشت . (منتهی الارب ). خفی الشخص قلیل اللحم .(متن اللغة). || مَدل . رجوع به مدل شود.
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) الگو. نمونه . (یادداشت مؤلف ). سرمشق . (فرهنگ فارسی معین ). || کتاب نقاشی که در مدارس دانش آموزان از روی آن طراحی و نقاشی کنند. || هر چیز و هرکس اعم از مجسمه و انسان و غیره که در برابر هنرمند قرار گیرد تا از روی آن نقاشی کند و یا مجسمه بسازد.
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ُ دِل ل ] (ع ص ) هادی . راهنما. (ناظم الاطباء). راهنمون . دلیل . (یادداشت مؤلف ). دلالت کننده . هدایت کننده . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از ادلال . رجوع به ادلال شود : مثنوی او چو قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مضل . <p class="a
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م َ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ). خسیس . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شیر (لبن ) خفته . (منتهی الارب ). اللبن الخاثر؛ شیر غلیظشده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مِدل . (متن اللغة).
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ِ ] (ع ص ) مرد باریک اندام کم گوشت . (منتهی الارب ). خفی الشخص قلیل اللحم .(متن اللغة). || مَدل . رجوع به مدل شود.
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) الگو. نمونه . (یادداشت مؤلف ). سرمشق . (فرهنگ فارسی معین ). || کتاب نقاشی که در مدارس دانش آموزان از روی آن طراحی و نقاشی کنند. || هر چیز و هرکس اعم از مجسمه و انسان و غیره که در برابر هنرمند قرار گیرد تا از روی آن نقاشی کند و یا مجسمه بسازد.
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ُ دِل ل ] (ع ص ) هادی . راهنما. (ناظم الاطباء). راهنمون . دلیل . (یادداشت مؤلف ). دلالت کننده . هدایت کننده . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از ادلال . رجوع به ادلال شود : مثنوی او چو قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مضل . <p class="a
مدلفرهنگ فارسی عمید۱. سبک یا شیوۀ ساختن چیزی: مدل ماشین، مدل خانه.۲. طرح یا نمونهای که چیزی را از روی آن میسازند؛ الگو.۳. فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود.۴. شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، آموزشی، و تبلیغاتی استفاده شود.
دمدللغتنامه دهخدادمدل . [ دَ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان خلخال با 163 تن سکنه . آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م َ ] (ع ص ) مرد فرومایه . (منتهی الارب ). خسیس . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شیر (لبن ) خفته . (منتهی الارب ). اللبن الخاثر؛ شیر غلیظشده . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مِدل . (متن اللغة).
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ِ ] (ع ص ) مرد باریک اندام کم گوشت . (منتهی الارب ). خفی الشخص قلیل اللحم .(متن اللغة). || مَدل . رجوع به مدل شود.
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) الگو. نمونه . (یادداشت مؤلف ). سرمشق . (فرهنگ فارسی معین ). || کتاب نقاشی که در مدارس دانش آموزان از روی آن طراحی و نقاشی کنند. || هر چیز و هرکس اعم از مجسمه و انسان و غیره که در برابر هنرمند قرار گیرد تا از روی آن نقاشی کند و یا مجسمه بسازد.
مدللغتنامه دهخدامدل . [ م ُ دِل ل ] (ع ص ) هادی . راهنما. (ناظم الاطباء). راهنمون . دلیل . (یادداشت مؤلف ). دلالت کننده . هدایت کننده . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از ادلال . رجوع به ادلال شود : مثنوی او چو قرآن مدل هادی بعضی و بعضی را مضل . <p class="a