مجسمهلغتنامه دهخدامجسمه . [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) به معنی بت . (آنندراج ). مأخوذ از تازی پیکر و پیکر بیروح . (ناظم الاطباء). بت . صنم . وثن . فغواره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || لعبتی که از سنگ و آهن و دیگر فلزات سازند و مجسمه ٔ نیم تنه
مجسمهلغتنامه دهخدامجسمه . [ م ُ ج َس ْ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند
مجسمهفرهنگ فارسی عمید۱. جسمی که از گچ یا فلز بهصورت انسان یا حیوان درست کنند؛ پیکر.۲. [مجاز] نمونۀ کامل؛ نماد.
اشیرهلغتنامه دهخدااشیره . [ ] (اِخ ) مجسمه ٔ چوبی اشتورت است . در تمام کتاب مقدس به همین معنی وارد گشته الا در کتاب پیدایش . لفظ عبرانیش غیر از این وبمعنی درخت زا میباشد. قوم اسرائیل محکوم بودند که اشیره را خراب کنند ولی بسیار اوقات در انجام دادن این مأموریت سهل انگاری میکردند. (قاموس کتاب مق
مجسمهلغتنامه دهخدامجسمه . [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) به معنی بت . (آنندراج ). مأخوذ از تازی پیکر و پیکر بیروح . (ناظم الاطباء). بت . صنم . وثن . فغواره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || لعبتی که از سنگ و آهن و دیگر فلزات سازند و مجسمه ٔ نیم تنه
مجسمهلغتنامه دهخدامجسمه . [ م ُ ج َس ْ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند
مجسمهفرهنگ فارسی عمید۱. جسمی که از گچ یا فلز بهصورت انسان یا حیوان درست کنند؛ پیکر.۲. [مجاز] نمونۀ کامل؛ نماد.
مجسمهلغتنامه دهخدامجسمه . [ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) به معنی بت . (آنندراج ). مأخوذ از تازی پیکر و پیکر بیروح . (ناظم الاطباء). بت . صنم . وثن . فغواره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || لعبتی که از سنگ و آهن و دیگر فلزات سازند و مجسمه ٔ نیم تنه
مجسمهلغتنامه دهخدامجسمه . [ م ُ ج َس ْ س ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) عموم فرقی که در توحید به تجسیم قائل بودند و از شیعه نیز جماعتی به این عقیده منسوب شده اند. (خاندان نوبختی ص 263). گروهی هستند که گویند حق عزاسمه جسم است و گفته اند
زاویه ٔ مجسمهلغتنامه دهخدازاویه ٔ مجسمه . [ ی َ /ی ِ ی ِ م ُ ج َس ْ س َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هیئتی است حاصل در نقطه ٔ اتصال سطحهای متعدد یک جسم منحدب (زاویه ٔ مکعب ) و یا نقطه ٔ انتهای تنها سطح آن (زاویه ٔ مخروط). و این
مجسمهفرهنگ فارسی عمید۱. جسمی که از گچ یا فلز بهصورت انسان یا حیوان درست کنند؛ پیکر.۲. [مجاز] نمونۀ کامل؛ نماد.