مرجاسلغتنامه دهخدامرجاس . [ م ِ ] (ع اِ)سنگی که بر دلو بندند و بدان لای چاه را بشورانند و آن آب برکشند تا بدان طریق لای برآید و چاه پاک شود. یا سنگ است که می اندازند آن را در چاه تا معلوم شود به آواز آن عمق چاه ، یا برای اینکه دانسته شود که درچاه آب هست یا نه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة)
مرجوسلغتنامه دهخدامرجوس . [ م َ ] (ع ص ) رجس . آلوده و ناپاک . پلید. (از متن اللغة). نعت است از رجاسة ورجس . رجوع به رجس شود.
مرجزلغتنامه دهخدامرجز. [ م ُ رَج ْ ج َ ] (ع ص ) کسی که برایش شعری در بحر رجز خوانده شده . (فرهنگ فارسی معین ). رَجَّزَه ُ؛ انشده ارجوزة. (متن اللغة). نعت مفعولی است از ترجیز. رجوع به ترجیز شود. || قسمی از سه گونه نثر است که عبارتند از مرجز و مسجع و عاری یا مرسل . نثر مرجز آن است که کلمات دو ج
مرجزلغتنامه دهخدامرجز. [ م ُ رَج ْ ج ِ ] (ع ص ) ارجوزه خواننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ترجیز. رجوع به ترجیز شود.
مرجسلغتنامه دهخدامرجس . [ م ِ ج َ ] (ع ص ) بعیر مرجس ؛ شتر بانگ کننده . (منتهی الارب ). رجوس . رَجّاس . (متن اللغة).
مرززلغتنامه دهخدامرزز. [ م ُ رَزْ زَ ] (ع ص ) طعام مرزز؛ طعام با برنج پخته . (از منتهی الارب ). طعامی که در آن برنج به کار برده باشند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || قرطاس مرزز؛ کاغذ آهار و مهره یافته . (منتهی الارب ). مصقل . (از اقرب الموارد). مهره زده . مهره کرده . (یادداشت مرحوم دهخد
ارجاسلغتنامه دهخداارجاس . [ اِ ] (ع مص ) اندازه کردن آب را به مرجاس . (منتهی الارب ). و آن سنگی است که در چاه اندازند تا به آواز آن عمق چاه معلوم شود.
راجسلغتنامه دهخداراجس . [ ج ِ ] (ع ص ) کسی که مرجاس را در چاه اندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). (مِرجاس سنگی که بر دلو بندند و بدان لای چاه را بشورانند و آن آب برکشند تا بدان طریق لای برآید و چاه پاک شود.) (منتهی الارب ). || ابر غرنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). سحاب راجس : ا
رجسلغتنامه دهخدارجس . [ رَ ] (ع حامص ) سخت غریدن آسمان : رجست السماء رجساً. (ناظم الاطباء). سخت غریدن ابر و جنبیدن : رجست السماء. (از آنندراج ) (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن ابر. (تاج المصادر بیهقی ). || آب را به مرجاس اندازه کردن : رجس فلان . (ناظم الاطباء) (منته
رجوسلغتنامه دهخدارجوس . [ رَ ] (ع ص ) بعیر رجوس ؛ شتر سخت بانگ کننده . (از اقرب الموارد). شتر بانگ کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آسمان سخت غرنده . (ناظم الاطباء). || دریای مواج . (از اقرب الموارد). || آنکه آب چاه را به مرجاس اندازه می کند. (ناظم الاطباء).
رجاملغتنامه دهخدارجام . [ رِ ] (ع اِ) سنگی که به ریسمان بندند و در چاه آب اندازند تا آب را معلوم نمایند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرجاس یا سنگی که به ریسمان بندند و در چاه آب اندازند یا سنگی که در چاه اندازند تا از صدای آواز میزان آب را معلوم سازند و یا بدانند که آیا در آن چاه آب هست یا نه