مردود شدن

مترادف

۱. ردشدن، رفوزه شدن ≠ قبول شدن
۲. طرد شدن، مطرود شدن، رانده شدن

جست‌وجوی دقیق

مردود شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ردشدن، رفوزه شدن ≠ قبول شدن ۲. طرد شدن، مطرود شدن، رانده شدن

جست‌وجوی هم‌آوا

مردود

لغت‌نامه دهخدا

مردود. [م َ ] (ع ص ) ردشده . بازگردانیده شده . برگردانده . مرجوع . بازگشت داده شده . || رانده . (دستورالاخوان ). مطرود. طردشده . نامقبول . واخورده : مردود خلق باشد مقبول ذوالمنن . قاآنی .- مردود آمدن <

مرضود

لغت‌نامه دهخدا

مرضود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رضد. رجوع به رضد شود. مرضود، رخت برهم نهاده . (منتهی الارب ). متاع . (از اقرب الموارد).

مرضوض

لغت‌نامه دهخدا

مرضوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَض ّ. رجوع به رض شود. کوفته . (منتهی الارب ). ریزه کرده شده . (آنندراج ). || نیمکوب شده و شکسته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

مرذوذ

لغت‌نامه دهخدا

مرذوذ. [ م َ ] (ع ص ) ترشده با باران نرم وریزه . (ناظم الاطباء). رجوع به مُرذّ و مرذوذة شود.

مردود

فرهنگ فارسی عمید

ردشده؛ غیرقابل‌قبول.

جست‌وجوی مشابه

مردود شدن ادعا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

dismiss

جست‌وجوی متن

مردودی

لغت‌نامه دهخدا

مردودی . [ م َ ] (حامص ) مطرودی . رد شدن . مقابل مقبولی . مردود بودن یا مردود شدن . رجوع به مردود شود. || (ص نسبی ) مردود. از جمله ردشدگان .

offcast

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خاموش، مردود

رفوزه

فرهنگ فارسی عمید

ردشده؛ مردود در امتحان.

anathematized

دیکشنری انگلیسی به فارسی

anathematized، ملعون، مردود

castaway

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سقوط، رانده، مردود

جست‌وجوی هم‌آغاز

مردود

لغت‌نامه دهخدا

مردود. [م َ ] (ع ص ) ردشده . بازگردانیده شده . برگردانده . مرجوع . بازگشت داده شده . || رانده . (دستورالاخوان ). مطرود. طردشده . نامقبول . واخورده : مردود خلق باشد مقبول ذوالمنن . قاآنی .- مردود آمدن <

مردود

فرهنگ فارسی عمید

ردشده؛ غیرقابل‌قبول.

مردود

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bankrupt

مردود

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) رد شده ، طرد شده .

مردود

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ردشده، رفوزه، ناموفق ≠ قبول ۲. متروک، مطرود، منفور، وازده ≠ مقبول ۳. ناپذیرفتنی، نامقبول، غیرقابل قبول ≠ پذیرفتنی، مقبول

جست‌وجوی هم‌قافیه

مردود

لغت‌نامه دهخدا

مردود. [م َ ] (ع ص ) ردشده . بازگردانیده شده . برگردانده . مرجوع . بازگشت داده شده . || رانده . (دستورالاخوان ). مطرود. طردشده . نامقبول . واخورده : مردود خلق باشد مقبول ذوالمنن . قاآنی .- مردود آمدن <

نامردود

لغت‌نامه دهخدا

نامردود. [ م َ ] (ص مرکب ) ردناشده . مردودنشده . مقبول . پذیرفته .

مردود

فرهنگ فارسی عمید

ردشده؛ غیرقابل‌قبول.

عقیده قدیمی و مردود

دیکشنری فارسی به انگلیسی

old wives' tale

مردود

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bankrupt

ترجمه مقاله