لغتنامه دهخدا
مرغاد. [ م ُ غادد ] (ع ص ) مرد سخت خشمناک که هیچ نشنود. (منتهی الارب ). کسی که از شدت خشم پاسخ شخص را ندهد. (از اقرب الموارد). || بیماری که اندک سستی و ناتوانی در وی باشد. || خوابیده ٔ ناتمام خفته . || به شک در کاری شونده ، و مردد درآمیخته رای که وجه آن را درنیابد. (منتهی الا