مزورگریلغتنامه دهخدامزورگری . [ م ُ زَوْ وِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل مزورگر. مزوری . تزویر.- مزورگری کردن ؛ تزویر و ریا و مکر کردن . مزوری کردن . و رجوع به مزوری کردن شود : تو مزورگری مکن چو جهان خاک بر من مدم به نرخ عبیر.<p class="au
مزورگرلغتنامه دهخدامزورگر. [ م ُزَوْ وِ گ َ ] (ص مرکب ) (مرکب از مزور +گر) تزویرکننده . حیله کننده . تزویرگر. مزور. رجوع به مزوِّر شود.
مظاریرلغتنامه دهخدامظاریر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مظرور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مظرور شود.
مزوریلغتنامه دهخدامزوری . [ م ُ زَوْ وِ ] (حامص ) تزویر و ریا و مکر و فریب و غدر. حالت و چگونگی مزور بودن : دور باش از مزوری که به مکردام قرطاس دارد و انقاس . ناصرخسرو.خنجر گندنائیت هم به کدوی مغز اومیدهدش مزوری تا رهد از مزوری