مزیةلغتنامه دهخدامزیة. [ م َ زی ی َ ] (ع اِمص ، اِ) فزونی . (منتهی الارب از ماده ٔ «م زو») . فضیلت . ج ، مزیات و مزایا. (اقرب الموارد). فضیلت و افزونی . کل شی ٔ تمامه و کماله . ج ، مزایا. (دهار). فضیلت . (مهذب الاسماء). مزیت . افزونی . زیادتی . و رجوع به مزیت شود.
مزه مزه کردنلغتنامه دهخدامزه مزه کردن . [ م َ زَ م َ زَ / م َ زِ م َ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب )تطعم کردن . امتصاص کردن . چشیدن . مزمزه کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجحلغتنامه دهخدامجح . [ م َ / م َ ج َ ] (ع مص ) بزرگ منشی کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). تکبر کردن . (از اقرب الموارد).
مجحلغتنامه دهخدامجح . [ م َ ج َ ] (ع مص ) خرسند و شاد شدن به ذکر کسی . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شادمان شدن به چیزی . (از اقرب الموارد).
مجحلغتنامه دهخدامجح . [ م ُ ج ِح ح ] (ع ص )زن آبستن شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). باردارو آبستن و یا نزدیک به زاییدن . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). ج ، مَجاح ّ. (ذیل اقرب الموارد).
حمزیةلغتنامه دهخداحمزیة. [ ح َ زی ی َ ] (اِخ ) اصحاب حمزةبن ادرک هستند که در مذهب و بدعتها که نهاده اند با میمونیه موافقند جز آنکه گویند اطفال کفار در آتشند. (از تعریفات ).
قرمزیةلغتنامه دهخداقرمزیة. [ ق ِ م ِ زی ی َ ] (ع ص نسبی )(الحُمّی ...) سرخجه . سرخک . تب قرمزی مرضی است مسری و خطرناک که از میکرب ستربتوکوکس خونی ناشی میشود. انقلاب این مرض در مدت یک هفته به نهایت میرسد و بدن یکپارچه به رنگ قرمز درمی آید که در آن نقطه هائی از قرمزی روشن و کوچک به چشم میخورد و ب
تمزیةلغتنامه دهخداتمزیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) ستودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).