مستمعزلغتنامه دهخدامستمعز. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمعاز. کوشش کننده در کار. (از اقرب الموارد). رجوع به استمعاز شود.
مستمیزلغتنامه دهخدامستمیز. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمازة. متنحی و به یکسو شونده . (از اقرب الموارد). رجوع به استمازة شود.
مستمشیلغتنامه دهخدامستمشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمشاء. داروی مسهل خورنده . (از منتهی الارب ). آنکه داروی مسهل می خورد. || گرفتار شکم روش و اسهال . (ناظم الاطباء). رجوع به استمشاء شود.