مسماةلغتنامه دهخدامسماة. [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) تأنیث مسمی . نامیده شده . اسم گذاشته شده (در زن ). موسوم . مسمات . خوانده شده . و رجوع به مسمات و مسمی شود.
مسماةلغتنامه دهخدامسماة. [ م ِ ] (ع اِ) پای تابه . (منتهی الارب ذیل ماده ٔ س م و) (ناظم الاطباء). جورب . (اقرب الموارد) (نشوء اللغة). جوراب .
مساماةلغتنامه دهخدامساماة. [ م ُ ] (ع مص ) نبرد کردن کسی را به بزرگی . (منتهی الارب ). با کسی به بزرگی نورد کردن . (المصادر زوزنی ). مفاخرت و مبارات کردن . (اقرب الموارد). و رجوع به مسامات شود.
مسموعلغتنامه دهخدامسموع . [ م َ ] (ع ص ) شنیده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شنوده . (آنندراج ). شنیده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به گوشم قوت مسموع و سامعبسازد نغمه ٔ بربط شنیدن . (منسوب به ناصرخسرو).- <sp
مشموعلغتنامه دهخدامشموع . [ م َ ] (ع ص ) مسک مشموع ؛ مشک عنبرآمیخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مسماتلغتنامه دهخدامسمات . [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) رسم الخطی از مسماة. تأنیث مسمی . نامیده شده . اسم گذاشته . (از ناظم الاطباء). و رجوع به مسماة و مسمی شود.
ابومکیةلغتنامه دهخداابومکیة. [ اَ م َک ْ کی ی َ ] (اِخ ) فرزدق و این کنیت دیگر اوست و از آنرو وی را ابومکیّه گویند که او را دختری مسماة بمکیّه بوده است .
اسماعیلیةلغتنامه دهخدااسماعیلیة.[ اِ لی ی َ ] (اِخ ) یا عدنانیه . عرب ساکن حجاز و نجد و اراضی مجاور آن از اواسط جزیرةالعرب ، منسوب به اسماعیل بن ابراهیم الخلیل از زن خود مسماة به هاجر.
پتوسلغتنامه دهخداپتوس . [ پ ِ ] (اِخ ) مردی رومی که او را به تهمت مخالفت با کُلد امپراطور روم محکوم به مرگ کردند و زن او مسماة به آرّی آرّیا پیش از او خود را بکشت و قبل از مرگ برای تشجیع شوهر خود گفت «پتوس ، بنگر مرگ را تعبی نیست » .
کهدللغتنامه دهخداکهدل . [ ک َ دَ ] (اِخ ) نام شاعری است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و زن او مسماة به ام الحدید است . (تاج العروس ) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تاج العروس ذیل ماده ٔ «ح دد» شود.