مسیرلغتنامه دهخدامسیر. [ م َ ] (اِ) به معنی یخ آمده و مسیریدیعنی یخ بست . (آنندراج ) (انجمن آرا). مَسَر. نیز به همین معنی است ، و این جای مسر است یعنی سرد است و بعضی بجای «م » «هاء» دانسته اند، یعنی «هسر» و رشیدی گفته به «م » اصح خواهد بود. (آنندراج ) (انجمن آرا).
مسیرلغتنامه دهخدامسیر. [ م َ ] (ع اِ) محل گردش و سیر. جای عبور و حرکت . (ناظم الاطباء). جای رفتار. (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (غیاث ). جای سیر.محل گردش . جای رفتن . راه . معبر. جاده . محل سیر. رهگذر. رهگذار. گذر. گذرگاه . مدار. سیرگاه : هر روز سحاب را مسیر دگر است <b
مسیرلغتنامه دهخدامسیر. [ م َ ] (ع مص ) رفتن . سیر. مسیرة. سیرورة. تسیار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مصدر میمی است به معنی رفتن و سیر کردن . (آنندراج ) (غیاث ). رفتن . (دهار) (تاج المصادر) : ایا مراد تو مقصود آسمان ز مدارو یا رضای تو مطلوب
مسیرلغتنامه دهخدامسیر. [ م ِ س ِی ْ ی ِ ] (اِخ ) قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادکان شهرستان خرمشهر، در 4هزارگزی جنوب شرقی شادکان . دشت ، گرمسیر و مالاریائی . سکنه ٔ آن 1097تن و آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات ، برنج
مسیرلغتنامه دهخدامسیر. [ م ُ س َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ باخطها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ خطدار. (ناظم الاطباء). || حلوائی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قسمی از حلوا. || سفر. || جای مشهور و خوشنمائی که سزاوار است شخص مسافر در تفحص و تجسس و تماشای آن برآید. (ناظم ا
مئشیرلغتنامه دهخدامئشیر. [ م ِءْ ] (ع ص ) صاحب نشاط. مؤنث و مذکر در آن یکسان است و گویند: ناقةمئشیر و جواد مئشیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مسگرلغتنامه دهخدامسگر. [ م ِ گ َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان ، واقع در 36هزارگزی جنوب شرقی قیدار و 24هزارگزی راه عمومی ، با 309 تن سکنه . آب آن از چشمه ت
مسگرلغتنامه دهخدامسگر. [ م ِ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 9هزارگزی جنوب غربی بیرجند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
مسئرلغتنامه دهخدامسئر. [ م ُ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اِسآر. کسی که طعام یا شرابی می خورد و از آن چیزی باقی می گذارد. پس خورده گذارنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به اِسآر شود.
مصرلغتنامه دهخدامصر. [ م ِ ](اِخ ) ناحیتی است مشرق وی بعضی حدود شام است و بعضی بیابان مصر، و جنوب وی حدود نوبه است و مغرب وی بعضی از حدود مغرب است و بعضی بیابان است که آن را الواحات خوانند و شمال وی دریای روم است و این توانگرترین ناحیتی است اندر مسلمانی و اندر وی شهرهای بسیار است همه آبادان
مسیروتلغتنامه دهخدامسیروت . [ م َ ] (اِخ ) منزلگاه سی وهفتم و بیست ونهم اسرائیلیان است در دشت . محتمل است که این منزل در حوالی «الطیبة» که برحسب احادیث بطرف مغرب کوه حور است واقع بوده ، ولی اغلب آن را در وادی «موره » به مسافت 32 میل به جنوب غربی به جیرةالموت در
مسیرةلغتنامه دهخدامسیرة. [ م َ رَ ](ع اِ) تأنیث مسیر. مدت سیر: بینهما مسیرة یوم ؛ أی مسافة سیر یوم ؛ یعنی میان آن دو به اندازه ٔ سیر کردن روزی است . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه : مسیرة یوم و لیلة؛ رفتن یک شباروزه . (دهار). در حدیث است : نصرت بالرعب مسیرة شهر. (اقرب الموارد).
مسیرةلغتنامه دهخدامسیرة. [ م َرَ ] (ع مص ) سیر. مسیر. سیرورة. تسیار. رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مسیر و سیر شود.
مسیرةلغتنامه دهخدامسیرة. [ م ُ س َی ْ ی َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسیر. عقاب مسیرة؛ عقاب مخطط. (از اقرب الموارد).
تکروشنیomni offواژههای مصوب فرهنگستانیکی از وضعیتهای مسیر میدی که در آن پیامها تنها از یک مسیر دریافت میشوند
جهتگزینیregioselectivityواژههای مصوب فرهنگستانگرایش برخی واکنشها به اینکه در یک مسیر صورت گیرند، درحالیکه میتوانند در دو مسیر یا بیشتر انجام شوند
مسیروتلغتنامه دهخدامسیروت . [ م َ ] (اِخ ) منزلگاه سی وهفتم و بیست ونهم اسرائیلیان است در دشت . محتمل است که این منزل در حوالی «الطیبة» که برحسب احادیث بطرف مغرب کوه حور است واقع بوده ، ولی اغلب آن را در وادی «موره » به مسافت 32 میل به جنوب غربی به جیرةالموت در
مسیرةلغتنامه دهخدامسیرة. [ م َ رَ ](ع اِ) تأنیث مسیر. مدت سیر: بینهما مسیرة یوم ؛ أی مسافة سیر یوم ؛ یعنی میان آن دو به اندازه ٔ سیر کردن روزی است . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه : مسیرة یوم و لیلة؛ رفتن یک شباروزه . (دهار). در حدیث است : نصرت بالرعب مسیرة شهر. (اقرب الموارد).
مسیرةلغتنامه دهخدامسیرة. [ م َرَ ] (ع مص ) سیر. مسیر. سیرورة. تسیار. رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مسیر و سیر شود.
مسیرةلغتنامه دهخدامسیرة. [ م ُ س َی ْ ی َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسیر. عقاب مسیرة؛ عقاب مخطط. (از اقرب الموارد).
جانکی گرمسیرلغتنامه دهخداجانکی گرمسیر. [ ن َ ی ِ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان اهواز است . این بخش در قسمت شمال خاوری اهواز واقع و از طرف شمال به بخش ایزه و از خاور بشهرستان بهبهان و از جنوب به بخش رامهرمز و از باختر به بخش هفتگل محدود است . موقع طبیعی : در بخش کوهستانی با هوای گرمسیر و آب آ
جانکی گرمسیرلغتنامه دهخداجانکی گرمسیر. [ ن َ ی ِ گ َ ] (اِخ )شعبه ای از ایل چهارلنگ بختیاری که جزء کیومرسی و دارای شعب ذیل است : مکوند، زنگند، کردزنکند، بلواسی ، آل خورشیدی ، مم ینی . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
شمسیرلغتنامه دهخداشمسیر. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو. سکنه ٔ آن 155 تن و آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
دیرمسیرلغتنامه دهخدادیرمسیر. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون با 179 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
هرمسیرلغتنامه دهخداهرمسیر. [ هَُ م َ ] (اِخ ) معرب هرمز اردشیر. نام سوق الاهواز است . (معجم البلدان ).