مشتاق وارلغتنامه دهخدامشتاق وار. [م ُ ] (ق مرکب ) مشتاق مانند. آرزومندانه : گفت روزی میشدم مشتاق وارتا ببینم در بشر انوار یار.مولوی (مثنوی چ خاور ص 169).
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (اِخ ) ملا حسین . از ولایت شیراز است و هم در آنجا به قصه خوانی میگذرانید. این رباعی از او به نظر رسیده :هر لحظه ز من روایتی می شنوی وز قصه ٔ من شکایتی می شنوی سوز دل من فسانه می پنداری من مردم و تو حکایتی می شنوی .(از آتشک
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ش و ق ») آزمند چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (مهذب الاسماء). آزمند به چیزی . آرزومند. و بسیار مایل و راغب و طالب و دارای شوق . (ناظم الاطباء). خواهان : سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش عجب نی ار تبت
مستأیکلغتنامه دهخدامستأیک . [ م ُ ت َءْ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی ازمصدر استئیاک . || انبوه و درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئیاک شود.
مشتاقانهلغتنامه دهخدامشتاقانه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) بطور اشتیاق و آرزومند دیدار. (ناظم الاطباء). مشتاق وار. آزمندانه .
لاله زارلغتنامه دهخدالاله زار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) جای روئیدن لاله ٔ بسیار. لالستان . لاله ستان : ز بازان هوا همچو ابر بهارز خون تذروان زمین لاله زار. فردوسی .ز بس خون که شد ریخته بر زمین یکی
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (اِخ ) ملا حسین . از ولایت شیراز است و هم در آنجا به قصه خوانی میگذرانید. این رباعی از او به نظر رسیده :هر لحظه ز من روایتی می شنوی وز قصه ٔ من شکایتی می شنوی سوز دل من فسانه می پنداری من مردم و تو حکایتی می شنوی .(از آتشک
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ش و ق ») آزمند چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (مهذب الاسماء). آزمند به چیزی . آرزومند. و بسیار مایل و راغب و طالب و دارای شوق . (ناظم الاطباء). خواهان : سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش عجب نی ار تبت
مشتاقدیکشنری فارسی به انگلیسیablaze, agog, aspirant, anxious, athirst, bent, cheerful, desirous, eager, forward, hungry, impatient, itchy, keen, ready, solicitous, thirsty, willing, zealous
دورمشتاقلغتنامه دهخدادورمشتاق . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش قیدار شهرستان زنجان . دارای 315 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (اِخ ) ملا حسین . از ولایت شیراز است و هم در آنجا به قصه خوانی میگذرانید. این رباعی از او به نظر رسیده :هر لحظه ز من روایتی می شنوی وز قصه ٔ من شکایتی می شنوی سوز دل من فسانه می پنداری من مردم و تو حکایتی می شنوی .(از آتشک
مشتاقلغتنامه دهخدامشتاق . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ش و ق ») آزمند چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (مهذب الاسماء). آزمند به چیزی . آرزومند. و بسیار مایل و راغب و طالب و دارای شوق . (ناظم الاطباء). خواهان : سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش عجب نی ار تبت