مشخصهدیکشنری فارسی به انگلیسیcharacter, characteristic, diagnostic, discriminating, earmark, feature, property
مشخصۀ کوژیcharacteristic of convexityواژههای مصوب فرهنگستانبرای فضای هنجیدۀX ، زبرینۀ همۀ عددهای نامنفی که بهازای آنها هنگ تحدب برابر با صفر است متـ . مشخصۀ تحدب