مشکدانهلغتنامه دهخدامشکدانه . [ م ُ / م ِ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ای خوشبو که سوراخ کرده زنان درهار یعنی گردن بند کشند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ). دانه ای باشد خوشبوی که آن را سوراخ کنند و برشته کشند. (برهان
مشکدانهلغتنامه دهخدامشکدانه . [ م ُ / م ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نوایی است از موسیقی تصنیف باربد.(آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). نام لحن بیست ودوم از سی لحن باربد. (برهان ) (ناظم الاطباء). نام لحنی از لحن باربد. (فرهنگ رشیدی ).
مشک دانةلغتنامه دهخدامشک دانة. [ م ُ / م ِ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مشکدان و آوندی که در آن مشک نهند: کان لعلی بن الحسین (ع ) مشکدانة من رصاص معلقة فیها مسک فاذا اراد ان یخرج و لبس ثیابه تناولها و اخرج منها فمسح به . (یادداشت مؤلف ).