مشیمیهلغتنامه دهخدامشیمیه . [ م َ می ی َ / ی ِ ] (ع اِ) یکی از پرده های کره ٔ چشم مهره داران است که بین دو پرده ٔ دیگر قرار دارد و شامل رگهای خونی و مواد رنگین است . (از فرهنگ اصطلاحات علمی ). طبقه ٔ عروقی رنگ دانه داری است که پنج ششم خلفی کره ٔچشم را می پوشاند
مشیمیهفرهنگ فارسی معین(مَ یِّ) [ ع . مشیمة ] (اِ.) پرده ای است عروقی که بافت اصلی اش از نسج ملتحمه است و در زیر پردة صلبیه قرار گرفته که دومین طبقة کره چشم را می سازد و شامل رگ های خونی و مواد رنگین است .
میشمةلغتنامه دهخدامیشمة. [ ش َ م َ ] (ع ص ) زنی که در سرین خود نگار کرده باشد تا نیکو نماید. (منتهی الارب ، ماده ٔ وش م ) (ناظم الاطباء).
مسمعلغتنامه دهخدامسمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) شنواننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ): و ما أنت بمسمع مَن فی القبور. (قرآن 22/35)؛ و نیستی تو شنواننده ٔ آنان که در قبرهایند.
مسمحلغتنامه دهخدامسمح . [ م َ م َ ] (ع اِ) وسعت . فراخی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مسمعلغتنامه دهخدامسمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) شنوانیده شده و مقبول . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کارساز. (ناظم الاطباء).- غیرمسمع ؛ شنوانیده نشده . غیرمقبول . جواب داده نشده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) <span class="hl
مسمعلغتنامه دهخدامسمع. [ م ُ م ِ ] (ع اِ) قید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پای بند و دست بند. (ناظم الاطباء).
جسم مژگانیciliary bodyواژههای مصوب فرهنگستانبخش ضخیم لایۀ عروقی چشم که مشیمیه را به عنبیه مربوط میکند
نزدیکبینی بدخیمmalignant myopia, pernicious myopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نزدیکبینی که پیامد بیماری وخیم مشیمیه است و به جداشدگی شبکیه و کوری منجر میشود
هفت راهلغتنامه دهخداهفت راه . [ هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت پرده ٔ چشم است که صلبیه ، مشیمیه ، شبکیه ، عنکبوتیه ، عنبیه ، قرنیه و ملتحمه باشد. (برهان ). رجوع به هفت پرده شود.
ذات الصلبیة والمشیمةلغتنامه دهخداذات الصلبیة والمشیمة. [ تُص ْ ص ُ بی ی َ ت ِ وَل ْ م َ م َ ] (ع اِ مرکب ) رَمش که شامل دو پرده ٔ صلبیه و مشیمیه شود.
هفت حجله ٔ نورلغتنامه دهخداهفت حجله ٔ نور. [ هََ ح ِ ل َ / ل ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از هفت پرده ٔ چشم است که آن صلبیه ، مشیمیه ، شبکیه ، عنکبوتیه ، عنبیه ، قرنیه و ملتحمه باشد. (برهان ).