مطاعلغتنامه دهخدامطاع . [ م ُ ] (ع ص ) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. (غیاث ) (آنندراج ). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند. (ناظم الاطباء) : نهم چار بالش در ایوان عزلت زنم چند
مطاعفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . ] (اِمف .) اطاعت شده ، در خور اطاعت ، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.
متاحلغتنامه دهخدامتاح . [ م َت ْ تا ] (ع ص ) لیل متاح ؛ شب دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرس متاح ؛ ای مداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسبی که گامها را فراخ گذارد. (ناظم الاطباء). فرسخ متاح ؛ فرسخی طولانی . (از اقرب الموارد). یوم متاح ؛ روز بلند. (از اقرب الموارد).
متاحلغتنامه دهخدامتاح . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ی ح ») مقدر. (منتهی الارب ). امر مقدر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یوم متاح ، روز موت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متیاحلغتنامه دهخدامتیاح . [ م ِ ] (ع ص ) (از «ت ی ح ») بسیار حرکت کننده . (از منتهی الارب ). مرد بسیار حرکت کننده . (ناظم الاطباء). || پیش آینده مردم رابه بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کار تقدیر و اندازه کرده شده . (منتهی الارب ). کار تقدیر شده و اندازه کرده شده و ا
مطاعملغتنامه دهخدامطاعم . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) خوردنیها و طعام ها. ج ِ مَطعَم . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خوردنیها.ج ِ مطعم . مطاعم و مشارب ؛ مأکول و مشروب ، خوردنیها و آشامیدنیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطعم شود.
مطاعمةلغتنامه دهخدامطاعمة. [ م ُ ع َ م َ ] (ع مص ) داخل کردن کبوتر نر دهن خود را در دهن ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). داخل کردن کبوتر نر منقار خود را در منقار کبوتر ماده . (ناظم الاطباء).
مطاعنلغتنامه دهخدامطاعن . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مِطعَن و مِطعان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به مطعن و مطعان شود.
مطاعنةلغتنامه دهخدامطاعنة. [ م ُ ع َ ن َ ] (ع مص ) با کسی نیزه زدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : این معاتبات به مطاعنات و مضاربات رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 192). رجوع به طعان شود.
مطاعملغتنامه دهخدامطاعم . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) خوردنیها و طعام ها. ج ِ مَطعَم . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خوردنیها.ج ِ مطعم . مطاعم و مشارب ؛ مأکول و مشروب ، خوردنیها و آشامیدنیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطعم شود.
مطاعمةلغتنامه دهخدامطاعمة. [ م ُ ع َ م َ ] (ع مص ) داخل کردن کبوتر نر دهن خود را در دهن ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). داخل کردن کبوتر نر منقار خود را در منقار کبوتر ماده . (ناظم الاطباء).
مطاعنلغتنامه دهخدامطاعن . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مِطعَن و مِطعان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به مطعن و مطعان شود.
مطاعنةلغتنامه دهخدامطاعنة. [ م ُ ع َ ن َ ] (ع مص ) با کسی نیزه زدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) : این معاتبات به مطاعنات و مضاربات رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 192). رجوع به طعان شود.
ام مطاعلغتنامه دهخداام مطاع . [ اُم ْ م ِ م ُ ] (اِخ ) اسلمیه . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 280 شود.
ابوالمطاعلغتنامه دهخداابوالمطاع . [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) ذوالقرنین بن ابی المظفر حمدان بن ناصرالدوله ابومحمد الحسن بن عبداﷲ تغلبی . ملقب به وجیه الدولة. رجوع به ذوالقرنین ... شود.
ابوالمطاعلغتنامه دهخداابوالمطاع . [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) وجیه الدوله . رجوع به ذوالقرنین بن ابی المظفرحمدان بن ناصرالدوله ... شود.