معاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ودن، ازهفت دولت آزادبودن، ازهرقیدی آزاد بودن، مصونیت سیاسی داشتن، آزاد بودن معاف شدن، بهانه داشتن، تقصیر را بهگردندیگری انداختن
مهیافلغتنامه دهخدامهیاف . [ م ِهَْ ] (ع ص ) ناقه ٔ زود تشنه شونده . (منتهی الارب ). آن اشتر که زود تشنه شود. (مهذب الاسماء). || شتر درازگردن . || مردم سریعالعطش یا سخت تشنه . (منتهی الارب ).
میحافلغتنامه دهخدامیحاف . (ع ص ) ناقة میحاف ؛ ناقه ای که از خوابگاه خود نرود. (منتهی الارب ، ماده ٔ وح ف ).
معافلغتنامه دهخدامعاف . [ م ُ ] (از ع ، ص ) بخشیده شده و معذورو آمرزیده شده و عفوکرده شده . (ناظم الاطباء). در اصل معافی بود بر وزن منادی صیغه ٔ اسم مفعول از باب مفاعله که مصدرش معافات است بر وزن مناجات مأخوذ از عفوپس در استعمال فارسیان الف از آخر معافی که مقلوب است از یاء ساقط شده چنانکه در
معاف فرمودنلغتنامه دهخدامعاف فرمودن . [ م ُ ف َ دَ ] (مص مرکب ) معاف کردن . (ناظم الاطباء). معاف داشتن . رجوع به معاف کردن شود.
معاف کردنلغتنامه دهخدامعاف کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عفو کردن و بخشیدن . معاف فرمودن . (ناظم الاطباء). معاف داشتن : بخت النصر گفته بود که هیچ کس را معاف نخواهم کرد. (قصص الانبیاء ص 180). حضرت ملک الملوک معاصی آن طایفه را معفو گرداند
معافلغتنامه دهخدامعاف . [ م ُ ] (از ع ، ص ) بخشیده شده و معذورو آمرزیده شده و عفوکرده شده . (ناظم الاطباء). در اصل معافی بود بر وزن منادی صیغه ٔ اسم مفعول از باب مفاعله که مصدرش معافات است بر وزن مناجات مأخوذ از عفوپس در استعمال فارسیان الف از آخر معافی که مقلوب است از یاء ساقط شده چنانکه در
معافلغتنامه دهخدامعاف . [ م ُ ] (از ع ، ص ) بخشیده شده و معذورو آمرزیده شده و عفوکرده شده . (ناظم الاطباء). در اصل معافی بود بر وزن منادی صیغه ٔ اسم مفعول از باب مفاعله که مصدرش معافات است بر وزن مناجات مأخوذ از عفوپس در استعمال فارسیان الف از آخر معافی که مقلوب است از یاء ساقط شده چنانکه در