معانیقلغتنامه دهخدامعانیق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعناق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معناق به معنی اسب نیکوروش . (آنندراج ). و رجوع به معناق شود.
محانقلغتنامه دهخدامحانق . [ م َ ن ِ ] (ع ص ) شتران لاغر: ابل محانق . (ناظم الاطباء). محانیق . رجوع به محانیق شود.
محانیقلغتنامه دهخدامحانیق . [ م َ ] (ع ص ) شتران لاغر و شتران فربه : ابل محانیق (از اضداد است ). (منتهی الارب ).
معانقلغتنامه دهخدامعانق . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) آن که دست در گردن دیگری در می آورد از روی محبت و دوستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانقة شود.
معناقلغتنامه دهخدامعناق . [ م ِ ] (ع ص ) اسب نیکوروش . ج ، معانیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اسب نیکوگردن . ج ، معانیق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معنقلغتنامه دهخدامعنق . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) زمین درشت و بلند که گرداگردش زمین نرم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، معانیق . (اقرب الموارد). || تندرو. ج ، معنقون ، معانیق . (از اقرب الموارد).
معنقةلغتنامه دهخدامعنقة. [ م ِ ن َ ق َ ] (ع اِ) گردن بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلاده . (اقرب الموارد) (تاج العروس ج 7 ص 26). || کوه خرد پیش توده ریگ و مطابق قیاس این کلمه مِعناقَة باید باشد زیرا در جمع گوی