مغازهلغتنامه دهخدامغازه . [ م َزَ / زِ ] (اِ) مأخوذ از ترکی ، دکان بزرگ و ترکان این لفظ را از مگازن فرانسه گرفته و فرنگان از مخزن تازی اخذ کرده اند. (ناظم الاطباء). مأخوذ از ماگازن فرانسه و اصل ماگازن مخزن عربی است . دکان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه
مغازةلغتنامه دهخدامغازة. [ م ُ غازْ زَ ] (ع مص ) شتابی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مبادرت کردن . (از اقرب الموارد). غاززته مغازة و غزازاً؛ مبادرت کردم او را و شتابی نمودم و پیش رفتم او را. (ناظم الاطباء).
مغایظهلغتنامه دهخدامغایظه . [ م ُ ی َ ظَ / ی ِ ظِ ] (از ع ، اِمص ) مغایظة. رجوع به ماده ٔ قبل و مغایظت شود.- بر مغایظه ٔ کسی ؛ علی رغم او.با وجود خشم و ناخشنودی او : آن حدیث درازکشید و حشم لوهور و غازیان احمد
مغایظةلغتنامه دهخدامغایظة. [ م ُ ی َ ظَ ] (ع مص ) با کسی خشم گرفتن . (المصاد زوزنی ). به خشم آوردن . (صراح ). به خشم آوردن کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغایظت و مغایظه شود.
مغازهلغتنامه دهخدامغازه . [ م َزَ / زِ ] (اِ) مأخوذ از ترکی ، دکان بزرگ و ترکان این لفظ را از مگازن فرانسه گرفته و فرنگان از مخزن تازی اخذ کرده اند. (ناظم الاطباء). مأخوذ از ماگازن فرانسه و اصل ماگازن مخزن عربی است . دکان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه
دمغازهلغتنامه دهخدادمغازه . [ دُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) بیخ دم . (ناظم الاطباء) (برهان ). || میان دم . (برهان ). || استخوان میان دم . دمغزه . (ناظم الاطباء). استخوان میان دم حیوانات باشد اعم از پرنده و غیر پرنده . (برهان ). دنبالچه . (فرهنگ فارسی معین ). استخوان
مغازهلغتنامه دهخدامغازه . [ م َزَ / زِ ] (اِ) مأخوذ از ترکی ، دکان بزرگ و ترکان این لفظ را از مگازن فرانسه گرفته و فرنگان از مخزن تازی اخذ کرده اند. (ناظم الاطباء). مأخوذ از ماگازن فرانسه و اصل ماگازن مخزن عربی است . دکان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه
برمغازهلغتنامه دهخدابرمغازه . [ ب َ م َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) شاگردانه . (از برهان ) (از آنندراج ). برمغاز. رجوع به برمغاز شود.