مفاصالغتنامه دهخدامفاصا. [ م ُ ] (از ع ،اِمص ) مفاصاة. رجوع به مفاصاة شود. || سندی است که در تاریخ معین پس از رسیدگی حساب به عضوی که درآمد هزینه بر عهده ٔ او بوده داده می شود، و پس از دریافت آن سند، دیگر از آن تاریخ به بعد رقمهای جزو گذشته به حساب نخواهد آمد . (فرهنگستان ) (از ترمینولوژی حقوق
مفاصافرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . مفاصاة ] 1 - (مص م .) تصفیه حساب کردن . 2 - (اِ.) سندی که پس از رسیدگی به حساب شخصی یا مالیات مؤدی مبنی بر تصفیه حساب او به وی دهند. ؛ ~حساب صورت تفریغ محاسبه .
مفسالغتنامه دهخدامفسا. [ م َ ] (ع اِ) شرم انسان . (منتهی الارب ). کون . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جائی که فساء از آن خارج میشود. (از محیط المحیط). دُبُر. اِست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال :ما اقرب محساه من مفساه ؛ ای فمه من ا
مفاصاةلغتنامه دهخدامفاصاة. [ م ُ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیز دیگر. (از اقرب الموارد). مفاصا. و رجوع به مفاصا شود.
مفشیلغتنامه دهخدامفشی . [ م ُ ف َش ْ شی ] (ع ص ) کاسرالریح . (ناظم الاطباء). هرچه ریاح مجتمعه را متفرق ساخته و قابل دفع کند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به مدخل بعد شود.
مفصحلغتنامه دهخدامفصح . [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) هر چیز واضح و آشکار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). پیدا. آشکار. (از آنندراج ). || یوم مفصح ؛ روز بی ابر و بی سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مفایشةلغتنامه دهخدامفایشة. [ م ُ ی َ ش َ ] (ع مص ) با کسی مفاخرت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برهمدیگر فخر نمودن . فیاش . (منتهی الارب ) (از آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیار تهدید و وعیدهای دروغ نمودن در جنگ و لاف زدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).<b
مفاصاةلغتنامه دهخدامفاصاة. [ م ُ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیز دیگر. (از اقرب الموارد). مفاصا. و رجوع به مفاصا شود.
quittanceدیکشنری انگلیسی به فارسیquittance، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن
quittancesدیکشنری انگلیسی به فارسیگشت و گذار، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن
مفاصاةلغتنامه دهخدامفاصاة. [ م ُ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیز دیگر. (از اقرب الموارد). مفاصا. و رجوع به مفاصا شود.