مفککلغتنامه دهخدامفکک . [ م ُ ف َک ْ ک َ ] (ع ص ) گشاده شده . باز شده . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مفکوکلغتنامه دهخدامفکوک . [ م َ ] (ع ص ) رهاشده . آزادشده . || باز شده . گشادشده . || بسته نشده از تشدید. || معاف شده . (ناظم الاطباء). || جداکرده . جداشده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مفکوک شدن ؛ جدا شدن . منشعب شدن : آن جماعت چون دیده ا