مقاملغتنامه دهخدامقام . [ م َ ] (اِخ ) از مضافات بوشهر، و بیشتر از یک فرسخ در جنوب بوشهر است . (فارسنامه ٔ ناصری ). بندری در جنوب ایران که محل صید مروارید است . و رجوع به بندر مقام شود.
مقاملغتنامه دهخدامقام . [ م َ ] (اِخ ) سنگی است که حضرت ابراهیم هنگام بنای بیت بر آن ایستاد و گویند سنگی است که چون زوجه ٔ اسماعیل سر او را می شست حضرت بالای آن ایستاده بود و این همان سنگ معروفی است که به امر خدا در مسجدالحرام نهاده اند و مردم نزد آن نماز گزارند. (از معجم البلدان ) <span clas
مقاملغتنامه دهخدامقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ایستادن ... و با لفظ گرفتن و کردن و داشتن مستعمل است . (آنندراج ). در معیار آرد: مُقام و مَقام هر دو به م
مقاملغتنامه دهخدامقام .[ م َ ] (ع اِ) منزلت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). منزلت . مرتبه . درجه . (از ناظم الاطباء). پایه . رتبه . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این فخر جز امین تو را نیست وین مقام کو کرد اختیار ز بهر تو ارتحال .
مقامفرهنگ فارسی عمید۱. منزلت؛ رتبه؛ پایه؛ جایگاه.۲. جای اقامت.۳. (موسیقی) ترتیب قرار گرفتن فاصلههای پرده، نیمپرده، و ربع پرده میان نتهای هشتگانۀ یک گام.۴. (موسیقی) پرده.۵. (تصوف) [قدیمی] هریک از مراحل سیروسلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل، و رضا.
chanceriesدیکشنری انگلیسی به فارسیتعطیلات، مقام وزارت دارایی، دفتر مهردار سلطنتی، مقام یا وظیفه صدارت عظمی
chanceryدیکشنری انگلیسی به فارسیتختخواب، مقام وزارت دارایی، دفتر مهردار سلطنتی، مقام یا وظیفه صدارت عظمی
مجلسدیکشنری عربی به فارسیمقام يا وظيفه صدارت عظمي , مقام وزارت دارايي , دفتر مهردار سلطنتي , انجمن , مشاوره , شورا , مجلس , کنکاشگاه
مقاملغتنامه دهخدامقام . [ م َ ] (اِخ ) از مضافات بوشهر، و بیشتر از یک فرسخ در جنوب بوشهر است . (فارسنامه ٔ ناصری ). بندری در جنوب ایران که محل صید مروارید است . و رجوع به بندر مقام شود.
مقاملغتنامه دهخدامقام . [ م َ ] (اِخ ) سنگی است که حضرت ابراهیم هنگام بنای بیت بر آن ایستاد و گویند سنگی است که چون زوجه ٔ اسماعیل سر او را می شست حضرت بالای آن ایستاده بود و این همان سنگ معروفی است که به امر خدا در مسجدالحرام نهاده اند و مردم نزد آن نماز گزارند. (از معجم البلدان ) <span clas
مقاملغتنامه دهخدامقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ایستادن ... و با لفظ گرفتن و کردن و داشتن مستعمل است . (آنندراج ). در معیار آرد: مُقام و مَقام هر دو به م
مقاملغتنامه دهخدامقام .[ م َ ] (ع اِ) منزلت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). منزلت . مرتبه . درجه . (از ناظم الاطباء). پایه . رتبه . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این فخر جز امین تو را نیست وین مقام کو کرد اختیار ز بهر تو ارتحال .
مقامفرهنگ فارسی عمید۱. منزلت؛ رتبه؛ پایه؛ جایگاه.۲. جای اقامت.۳. (موسیقی) ترتیب قرار گرفتن فاصلههای پرده، نیمپرده، و ربع پرده میان نتهای هشتگانۀ یک گام.۴. (موسیقی) پرده.۵. (تصوف) [قدیمی] هریک از مراحل سیروسلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل، و رضا.
چهل مقاملغتنامه دهخداچهل مقام . [ چ ِ هَِ م َ ] (اِخ ) (چهل دختران ) نام کوهی واقع در دو میلی شهر شیراز و در شمال شرقی آن شهر و بنا بگفته ٔ صاحب فارسنامه ٔ ناصری قبر شاه شجاع ، ممدوح حافظ در دامنه ٔ آن در نزدیک «هفت تنان » واقع است . عبارت صاحب فارسنامه این است «و در دامنه ٔ کوه چهل مقام که بصفه
حب مقاملغتنامه دهخداحب مقام . [ ح ُب ْ ب ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاه طلبی . حب جاه . رجوع به حب شود.
خوش مقاملغتنامه دهخداخوش مقام . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سپاه منصور شهرستان بیجار واقع در 43 هزارگزی جنوب باختری حسن آباد به سوگند. کنار راه عمومی بیجار به تکاب کوهستانی و سردسیر با <span class="hl" dir="lt
ابوقمقاملغتنامه دهخداابوقمقام . [ اَ ق َ / ق ُ ] (ع ص مرکب ،اِ مرکب ) سپیدن . (مهذب الاسماء). شاید سیّد یا سِپش ؟
قائم مقاملغتنامه دهخداقائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزاابوالقاسم فراهانی تهرانی ، از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی فاضل ، منشی ای کامل ، شاعری ماهر، مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بوده و به ثنائی تخلص مینمود. وی به سال 1193 هَ . ق . متولد شد