مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م َ طَ ] (ع مص ) بریدن . قطع. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی قطع کردن نیز آمده و در این صورت مصدر میمی است .(غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) جای برش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل قطع و برش . (ناظم الاطباء) (ازمحیط المحیط) (
مقتحیلغتنامه دهخدامقتحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مال گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتحاء شود.
مقثةلغتنامه دهخدامقثة. [ م َ ق َث ْ ث َ ] (ع اِ) افزونی و بسیاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کثرت . (محیط المحیط). کثرت و گویند: بنو فلان ذوومقثة؛ ای ذوو عدد کثیر، و ما اکثر مقثتهم ؛ ای عددهم . (از اقرب الموارد). || چوبی است پهن که کودکان بدان بازی کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ِ طَ ] (ع اِ) گاز. (مهذب الاسماء). افزار بریدن و کازود و امثال آن . (منتهی الارب ). ابزار و آلت بریدن و کازود و جز آن . (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (از اقرب الموارد). گاز که بدان زر و سیم و امثال آن برند. (یادداشت به خط
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ُ طَ ] (ع ص ) گشن بازمانده از گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردی که خواهش زنان ندارد. || غریب ازخانمان بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که دیوان نباشد او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
بنددیکشنری فارسی به عربیانشوطة , بند , حافظة الاوراق , خندق , رباط , ربطة , سد , غل , فصاحة , فقرة , فک , مظهر , مفصل , مفصلة , مقالة , مقطع شعري
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م َ طَ ] (ع مص ) بریدن . قطع. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی قطع کردن نیز آمده و در این صورت مصدر میمی است .(غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) جای برش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل قطع و برش . (ناظم الاطباء) (ازمحیط المحیط) (
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ِ طَ ] (ع اِ) گاز. (مهذب الاسماء). افزار بریدن و کازود و امثال آن . (منتهی الارب ). ابزار و آلت بریدن و کازود و جز آن . (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (از اقرب الموارد). گاز که بدان زر و سیم و امثال آن برند. (یادداشت به خط
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ُ طَ ] (ع ص ) گشن بازمانده از گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردی که خواهش زنان ندارد. || غریب ازخانمان بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که دیوان نباشد او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ُ طِ ] (ع ص ) فرومانده از دلیل و جواب و ساکت وخاموش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه حجت وی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). || بازمانده شده از یاران در سفر خصوصاً در صفر حج . (ناظم الاطباء). || قطع کننده ٔ معاملات ودعاوی مردمان . (غیاث ) (آنندراج
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ُ ق َطْ طَ] (ع ص ) بریده شده . || چیزی که زواید را از اطرافش بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد علمای فن بدیع عبارت است از اینکه سخنی که ایراد کنند حروف هر یک از کلمات آن از یکدیگر جدا باشد در نوشتن مانند این جمله : ادرک د
حسن مقطعلغتنامه دهخداحسن مقطع. [ح ُ ن ِ م َ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تهانوی آرد: نزد بلغاء آن است که دعاگوئی چنان کند که تعلیق به اشیاء و زمان ممتد و یا غیر فانی با عبارات رائق و فصیح باشد و ترکیب لطیف و معانی بلیغ کند : تا دهد درعالم کون و فساد از مهر و کین ب
دارالمقطعلغتنامه دهخدادارالمقطع. [ رُل ْ م ُ ق َطْ طِ ] (اِخ ) محلی در کوفه است . (منتهی الارب ). منسوب به مقطع کلبی . (معجم البلدان ).
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م َ طَ ] (ع مص ) بریدن . قطع. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به معنی قطع کردن نیز آمده و در این صورت مصدر میمی است .(غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) جای برش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محل قطع و برش . (ناظم الاطباء) (ازمحیط المحیط) (
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ِ طَ ] (ع اِ) گاز. (مهذب الاسماء). افزار بریدن و کازود و امثال آن . (منتهی الارب ). ابزار و آلت بریدن و کازود و جز آن . (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (ناظم الاطباء). آنچه بدان چیزی برند. (از اقرب الموارد). گاز که بدان زر و سیم و امثال آن برند. (یادداشت به خط
مقطعلغتنامه دهخدامقطع. [ م ُ طَ ] (ع ص ) گشن بازمانده از گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردی که خواهش زنان ندارد. || غریب ازخانمان بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که دیوان نباشد او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)