مقطورةلغتنامه دهخدامقطورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) ارض مقطورة؛ زمین بسیار باران رسیده . (منتهی الارب ). زمین باران رسیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ابل مقطورة؛ شتران قطار کرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مقطورةدیکشنری عربی به فارسیگياهي که بزمين يا در و ديوار ميچسبد , يدک دوچرخه ياسه چرخه ياواگن , ترايلر , اتومبيل يدک کش , يدک , ردپاگير , باترايلر حمل کردن
مکثاریلغتنامه دهخدامکثاری . [ م ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی مکثار. پرگویی : مؤلف این حکایات را به مکثاری نسبت ندهند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مکثار شود.