ملتقیلغتنامه دهخداملتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع اِ) جای به هم رسیدن دو چیز و جای وصل . (غیاث ) (آنندراج ). جای به هم رسیدن . (ناظم الاطباء). نقطه ٔ اتصال . خط اتصال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملتقا شود. || جایی که دو نهر به هم داخل می گردند. (ناظم الاطباء). || جایی که دو دریا به هم م
ملتقیلغتنامه دهخداملتقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) دیدارکننده و همدیگر را دیدارکننده . (آنندراج ). آنکه دیدار می کند دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به التقاء شود.
ملتقالغتنامه دهخداملتقا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) جای دیدار کردن . (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، جای به هم رسیدن و محل ملاقات . (ناظم الاطباء). مُلتَقی ̍ : نه فانی نه باقی گیاه است ازآنک بقا و فنا را در او ملتقاست . ناصرخسرو. || (اِمص ) در
ملتکلغتنامه دهخداملتک . [ م ُ ت َک ک ] (ع ص ) مست خوش از مستی . (آنندراج ). سکران ملتک ؛ مست خشک از مستی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || انبوهی کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لشکر در هم پیوسته . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درنگ کننده در ح