ملغا کردن

مترادف

۱. لغو کردن، باطل کردن، ابطال کردن، بیاثر کردن ≠ تایید کردن
۲. باب کردن، متداول کردن

جست‌وجوی دقیق

ملغا کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. لغو کردن، باطل کردن، ابطال کردن، بیاثر کردن ≠ تایید کردن ۲. باب کردن، متداول کردن

جست‌وجوی هم‌آوا

ملغا

ملغا شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. لغو شدن، باطل شدن، ابطال گردیدن، بیاثر شدن ≠ تایید شدن ۲. باب شدن، متداول شدن

ملغی

ملغی . [ م ُ غا ] (ع ص ) باطل شده . از شمار افکنده . افکنده .اسقاطگشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغوشده .- ملغی شدن ؛ باطل شدن . لغو شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملغی کردن ؛ باطل کردن . لغو کردن .

ملغي

دیکشنری عربی به فارسی

پوچ , تهي , مهجور , غيرمتداول , متروک

ملغی

فرهنگ فارسی عمید

۱. بی‌اثر‌شده؛ لغو‌شده.۲. به‌شمار‌نیامده.

جست‌وجوی متن

منسوخ گشتن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. باطل شدن، ازبین رفتن ۲. لغو شدن، ملغا شدن ≠ باب شدن، متداول شدن ۳. ور افتادن

منسوخ کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. باطل کردن، ازبین بردن ۲. لغو کردن، ملغا ساختن ≠ باب کردن، متداول ساختن ۳. ازرواج انداختن

لغو

فرهنگ مترادف و متضاد

ابطال، الغا، باطل، بیفایده، بیهوده، بیهودهگویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه

منسوخ

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: ارادۀ اجتماعی عام ملغی، ملغا، باطل، هیچ، بی‌اعتبار منحله، منقرض، مضمحل، زوال‌یافته فسخ‌شده، لغوشده فراموش‌شده

منسوخ شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ازرواج افتادن، نامتداول گشتن، از بین رفتن ≠ باب شدن، متداول گشتن ۲. لغو شدن، ملغا شدن، باطل شدن ۳. نامعتبر شدن، از اعتبار افتادن

جست‌وجوی هم‌آغاز

ملغا

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ابطال، باطل، لغو ۲. منتفی

جست‌وجوی هم‌قافیه

ملغا

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ابطال، باطل، لغو ۲. منتفی

درپیوند

بیشتر بدانید

ملغا کردن

مترادف

جست‌وجوی دقیق