مماکللغتنامه دهخدامماکل . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) آن که هر چیزی را جمع می کند و فراهم می آورد و ذخیره می نماید. (ناظم الاطباء). فراهم آرنده ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ).
ممکللغتنامه دهخداممکل . [ م ِ ک َ ] (ع ص ) آبگیر کم آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آبگیر و غدیر کم آب . (ناظم الاطباء). || چاهی که در آن آب باشد. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ممقوللغتنامه دهخداممقول . [ م َ ] (ع ص ) ظاهراً از قمل (ملخ ) گرفته شده ، یعنی ملخ زده : زمینهای مزرعه های ممقول برشاشه ٔ آن مبلول گردد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 41).