مناديدیکشنری عربی به فارسیجارچي , پيشرو , جلودار , منادي , قاصد , از امدن ياوقوع چيزي خبر دادن , اعلا م کردن , راهنمايي کردن
منادیلغتنامه دهخدامنادی . [ م ُ ] (ع ص ) ندادهنده که برای اظهار امر حاکم در شهر می گردد. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه ندا می کند وبه آواز بلند مردم را برای امری آگاه می کند و جار می زند. جارچی . (ناظم الاطباء). آنکه ندا دهد. نداکننده . جارزننده . جارچی . هوانداز. جارگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
منادیلغتنامه دهخدامنادی . [ م ُ دا ] (ع ص ) خوانده شده یعنی ندا داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خوانده شده و نداشده . (ناظم الاطباء). خوانده . آوازکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص ) به معنی ندا نیز آمده بر این تقدیر مصدر میمی است یا آنکه در اصل منادات باشد «تا» را حذف کردند، چنانکه
منادیللغتنامه دهخدامنادیل . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مندیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مندیل شود.
منادیلغتنامه دهخدامنادی . [ م ُ ] (ع ص ) ندادهنده که برای اظهار امر حاکم در شهر می گردد. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه ندا می کند وبه آواز بلند مردم را برای امری آگاه می کند و جار می زند. جارچی . (ناظم الاطباء). آنکه ندا دهد. نداکننده . جارزننده . جارچی . هوانداز. جارگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
منادیلغتنامه دهخدامنادی . [ م ُ دا ] (ع ص ) خوانده شده یعنی ندا داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خوانده شده و نداشده . (ناظم الاطباء). خوانده . آوازکرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِمص ) به معنی ندا نیز آمده بر این تقدیر مصدر میمی است یا آنکه در اصل منادات باشد «تا» را حذف کردند، چنانکه