منجعفلغتنامه دهخدامنجعف . [ م ُ ج َ ع ِ ] (ع ص ) بر زمین افتاده و مصروع . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به انجعاف شود.
منزحفلغتنامه دهخدامنزحف . [ م ُ زَ ح ِ ] (ع ص ) دورشونده از سمت معقولیت . || دورشونده از وزن صحیح . (غیاث ) (آنندراج ). شعری که وزن آن تغییریافته و از قواعد عروضی خارج شده باشد : بیت فرومایه ٔ این منزحف قافیه ٔ هرزه ٔ آن شایگان . خاقانی .</
منجفلغتنامه دهخدامنجف . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) سرگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منجولغتنامه دهخدامنجو. [ م َ ] (اِ) عدس . (ناظم الاطباء). مرجو است که به عربی عدس گویند.(از لسان العجم شعوری ج 2 ورق 357 الف ) : بادناک آمد نخود و هم فطیردجر و ماش و فول و منجو هم شعیر. <p