منحرفدیکشنری عربی به فارسیمنحرف , غلط , کج , چپ چپ , بدشکل , بطور مايل , زشت , رد و بدل کردن , اينسو و انسو پرت کردن , بحث کردن , چوگان سر کج , چوگان بازي , کچ , چنبري
منحرفلغتنامه دهخدامنحرف . [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) بگشته . فروگردیده . (زمخشری ). خمیده و برگشته شونده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه میل می کند و برمی گردد. خمیده و برگشته و واژگون . (ناظم الاطباء). میل کرده از. کج شده . کج رونده .کج . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کارها همه این مر
غیرطبیعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ال، ناهنجار، بیقاعده، غیرعادی▲، استثنایی، خلاف قاعده، عجیبالخلقه، عجیب، شگفتآور، اجقوجق، عجیب و غریب، ناهمگن منحرف بیتوجه، حواسپرت، سبکسر، مجنون، گیج، شوریده، دیوانه
منحرفدیکشنری عربی به فارسیمنحرف , غلط , کج , چپ چپ , بدشکل , بطور مايل , زشت , رد و بدل کردن , اينسو و انسو پرت کردن , بحث کردن , چوگان سر کج , چوگان بازي , کچ , چنبري
منحرفلغتنامه دهخدامنحرف . [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) بگشته . فروگردیده . (زمخشری ). خمیده و برگشته شونده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه میل می کند و برمی گردد. خمیده و برگشته و واژگون . (ناظم الاطباء). میل کرده از. کج شده . کج رونده .کج . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کارها همه این مر
منحرفدیکشنری عربی به فارسیمنحرف , غلط , کج , چپ چپ , بدشکل , بطور مايل , زشت , رد و بدل کردن , اينسو و انسو پرت کردن , بحث کردن , چوگان سر کج , چوگان بازي , کچ , چنبري
منحرفلغتنامه دهخدامنحرف . [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) بگشته . فروگردیده . (زمخشری ). خمیده و برگشته شونده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه میل می کند و برمی گردد. خمیده و برگشته و واژگون . (ناظم الاطباء). میل کرده از. کج شده . کج رونده .کج . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کارها همه این مر