منفتحةلغتنامه دهخدامنفتحة. [ م ُ ف َ ت ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث منفتح . رجوع به منفتح شود.- حرف منفتحة ؛ سوای حروف «ص » «ض « »ط» و «ظ» (صضطظ) است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر خلاف حروف مطبقه یعنی صاد و ضاد و طاء وظاء است . (از کشاف اص
حروف منفتحهلغتنامه دهخداحروف منفتحه . [ ح ُ ف ِ م ُ ف َ ت ِ ح َ / ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف منفتح شود.
منفتحلغتنامه دهخدامنفتح . [ م ُ ف َ ت ِ ] (ع ص ) گشاده شونده . (آنندراج ). گشاده . (ناظم الاطباء). بازگشوده . مفتوح : ابواب عدلی که مسدود بود منفتح شد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 29). رجوع به انفتاح شود.- منفتح شدن
منفطةلغتنامه دهخدامنفطة. [ م ُ ن َف ْ ف ِطَ ] (ع ص ) تأنیث منفط. ج ، منفطات : ادویه ٔ منفطة . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منفتحدیکشنری عربی به فارسیداراي رويش بروني , شخصي که تمام عقايد و افکارش متوجه بيرون ازخودش است , برون گراي
حرف منفتحلغتنامه دهخداحرف منفتح . [ ح َ ف ِ م ُ ف َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در مقابل حرف مطبق . جز چهار حرف ص ، ض ، ط، ظ، سائر حرفها منفتح باشند، زیرا که هنگام تلفظ به آنها حنک بر زبان منطبق نشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به مطبق و حرف مطبق شود.
حروف منفتحهلغتنامه دهخداحروف منفتحه . [ ح ُ ف ِ م ُ ف َ ت ِ ح َ / ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف منفتح شود.
شلغتنامه دهخداش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این حرف شین است که در آن زبان ب