منقوللغتنامه دهخدامنقول . [ م َ] (ع ص ) نقل کرده شده و جابجاکرده شده . (ناظم الاطباء).جابجاگردیده . از جایی به جایی برده شده . || نقل شده و حکایت شده و خبرداده شده و روایت شده . (ناظم الاطباء). مروی : درر صدف طبع او به هر دو بیان مقبول است و غرر بکر فکر او در هر دو لغت
منقولفرهنگ فارسی معین(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - نقل شده ، روایت شده . 2 - مالی که قابل حرکت و جابه جا شدن باشد.
منقولفرهنگ مترادف و متضاد۱. جابهجاکردنی، انتقالپذیر، قابلحمل ≠ غیرمنقول ۲. بازگو، روایت، نقل ۳. نقلشده، روایتشده، مروی ۴. نقلی ≠ عقلی، معقول
ترازۀ منقولshifting ballast, portable ballastواژههای مصوب فرهنگستانتکهای آهن یا کیسههای شن یا موارد مشابه قابلجابهجایی که بهعنوان ترازه در شناورهای کوچک گنجانده میشود تا شناور ترازمند شود
منقولاتلغتنامه دهخدامنقولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزهای روایت شده و اخبار و احادیث دیگران و مطالب تاریخی و متعلق به تاریخ . (ناظم الاطباء). ج ِ منقولة، تأنیث منقول مقابل معقولات : از منقولات کلام اردشیر بابک و مقولات حکمت اوست که ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص <span class="
منقولهلغتنامه دهخدامنقوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (ع ص ) منقول . (ناظم الاطباء). منقولة. تأنیث منقول . ج ، منقولات . رجوع به منقولات شود.
منقولةلغتنامه دهخدامنقولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) نعل و موزه ٔ درپی کرده شده و اصلاح نموده شده . (آنندراج ).
اسماء منقولهلغتنامه دهخدااسماء منقوله . [ اَ ءِ م َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) اگر لفظ در اصل ممهد بود، و در شبیه نیز استعمال کنند، و لیکن نه باعتبار ملاحظه ٔ اصل ، بلک آن مناسبت و مشابهت که در اصل اطلاق بوده باشد بر شبیه در وقت اطلاق معتبر ندارند و این قسم ب
وسایل صحنهprops/ prop, properties, scenery, set props/ set propواژههای مصوب فرهنگستاناثاثیه و اشیای منقول موجود در صحنه
منقولاتلغتنامه دهخدامنقولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزهای روایت شده و اخبار و احادیث دیگران و مطالب تاریخی و متعلق به تاریخ . (ناظم الاطباء). ج ِ منقولة، تأنیث منقول مقابل معقولات : از منقولات کلام اردشیر بابک و مقولات حکمت اوست که ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص <span class="
منقولهلغتنامه دهخدامنقوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (ع ص ) منقول . (ناظم الاطباء). منقولة. تأنیث منقول . ج ، منقولات . رجوع به منقولات شود.
منقولةلغتنامه دهخدامنقولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) نعل و موزه ٔ درپی کرده شده و اصلاح نموده شده . (آنندراج ).
داراییهای منقولmovable assetsواژههای مصوب فرهنگستانداراییهایی که جدا کردن آنها از اموال غیرمنقول هزینهبر نیست
ترازۀ منقولshifting ballast, portable ballastواژههای مصوب فرهنگستانتکهای آهن یا کیسههای شن یا موارد مشابه قابلجابهجایی که بهعنوان ترازه در شناورهای کوچک گنجانده میشود تا شناور ترازمند شود