مهبانفرهنگ نامها(تلفظ: mehbān) (مِه = مهتر ، بزرگتر + بان (پسوند محافظ یا مسئول)) ، محافظ و نگهبانِ مهتر و بزرگتر ؛ (به مجاز) صاحبِ منصب .
ماهبان بلاغیلغتنامه دهخداماهبان بلاغی . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
محبونلغتنامه دهخدامحبون . [ م َ ] (ع ص ) احبن . مرد استسقا گرفته و کلان شکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نظریۀ مهبانگbig bang theory/ Big Bang theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای دربارۀ منشأ پیدایش عالم که براساس آن عالم از انفجار یک تودۀ بسیار متراکم نقطهایشکل پدید آمده است
بشیک تپهلغتنامه دهخدابشیک تپه . [ ب ِ ت َ پ َ / پ ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان مهبان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . سکنه آن 509 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات دیم ، لبنیات ، صیفی . شغل اهالی آن زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان