مهشارلغتنامه دهخدامهشار. [ م ِ ] (ع ص ) شتر ماده که به خواهش پیش آید گشن را. خلاف مماجن . (منتهی الارب ). || پالیز که نخستین بار گیرد.
معشارلغتنامه دهخدامعشار. [ م ِ ] (ع اِ) ده یک . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : و کذب الذین من قبلهم و مابلغوا معشار ما آتیناهم فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر. (قرآن 45/34). || گویند معشار ده یک عشیر و عشیر ده
معصارلغتنامه دهخدامعصار. [ م ِ ] (ع اِ)آنچه در آن چیزی دارند تا فشارده شود. (منتهی الارب )(آنندراج ). آلتی که در آن چیزی گذارند و بفشرند. ج ،معاصیر. (ناظم الاطباء). آنچه در آن چیزی قرار دهند و بفشارند تا آب آن گرفته شود. (از اقرب الموارد).
معشارفرهنگ فارسی معین(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ده یک چیزی ، یک دهم از شیئی . 2 - شتر پر شیر که شیرش کم شده باشد.