موقتاًلغتنامه دهخداموقتاً. [ م ُ وَق ْ ق َ تَن ْ ] (ع ق ) بر وقت . (آنندراج ). غیردایم . مقابل دائماً: موقتاً از سفر منصرف شدم . (یادداشت مؤلف ).
intermitsدیکشنری انگلیسی به فارسیمتوقف می شود، قطع کردن، گسیختن، موقتا تعطیل کردن، نوبت داشتن، نوبت شدن
intermittingدیکشنری انگلیسی به فارسیمتوقف کردن، قطع کردن، گسیختن، موقتا تعطیل کردن، نوبت داشتن، نوبت شدن
recessedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور، تنفس کردن، پس رفت کردن، موقتا تعطیل کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن
intermittedدیکشنری انگلیسی به فارسیمجبور شدم، قطع کردن، گسیختن، موقتا تعطیل کردن، نوبت داشتن، نوبت شدن